هخامنشیان
مفهوم انسانیت و توجه به حقوق انسان در سطح جهانی پس از ورود کوروش بزرگ به بابل بسیار بیش از پیش مورد توجه قرار گرفت. پس از فتح صلح جویانه بابل، تحولات زیادی در سطح جهان رخ داد. نقش کوروش بزرگ در حفظ جهان ایرانی هم قابل توجه است و اساسا فتح بابل توسط کوروش بزرگ پس آغاز جنگ توسط دشمنان بود.
هفتم آبان نه زادروز کوروش بزرگ است و نه روز فتح بابل، بلکه ابتدا سپاهیان ایرانی، پایتخت بابل را بدون جنگ فتح کرده بودند و خود کوروش بزرگ حدود ۱۷ روز بعد وارد بابل شد. روز بزرگداشت کوروش بزرگ یادبودی از ورود کوروش بزرگ به بابل و فرستادن پیغام صلح و دوستی است. بر اساس یک کتیبه باستانی معتبر که «رویدادنامه نبونئید» نام گرفته، در روز سوم ماه اَرَخسمنو بابلی، کوروش بزرگ پس از ورود به شهر بابل، با استقبال مردم روبرو شد.
در این جستار سخنانی از اندیشمندان، پژوهشگران و... درباره کوروش بزرگ را میآوریم و سعی کردهایم که سخنان طیفهای گوناگون درباره کوروش را ذکر کنیم. جالب آنکه از نمایشنامه نویسها و فیلسوفان یونان باستان گرفته تا پژوهشگران سدههای اخیر، کوروش بزرگ را ستایش کردند. در کتب مقدس یهودیان و مسیحیان کوروش بزرگ، یک منجی خوانده شده است و مورخان و فقیهان مسلمان از این پادشاه باستانی به نیکی یاد کردند.
چهارم شهریور به عنوان زادروز کوروش بزرگ منبع درستی ندارد. هفتم آبان یادبودی از ورود صلح جویانه کوروش بزرگ به بابل میباشد و زادروز کوروش بزرگ نیست. چهارم شهریور همزمان با جشن شهریورگان را میتوان روز گرامیداشت پادشاهان خوشنام دانست. بنابراین یاد کردن از کوروش بزرگ در چهارم شهریور میتواند یکی از کارهای ارزشمند در این جشن باستانی باشد ولی نه آنکه چهارم شهریور را زادروز کوروش بزرگ بدانیم.
بر اساس یک کتیبه باستانی معتبر که «رویدادنامه نبونئید» نام گرفته در روز ۱۶ ماه تشریتو (حدود ۱۵ تا ۲۰ مهر) سپاهیان کوروش بزرگ به فرماندهی اوگبرو (گوبارو) توانستند بدون جنگ پایتخت بابلیان یعنی شهر بابل را فتح کنند و البته از اسناد تاریخی آشکار میشود که رفتار دوستانهای با مردم شهر داشتند. خود کوروش بزرگ ۱۷ روز بعد وارد بابل شد.
میتوان گفت کیخسرو در شاهنامه بیشترین آمیختگی را با کوروش بزرگ دارد. بخشهای زیادی از شاهنامه حاصل آمیختگی تاریخ و اساطیر است و داستانهای شبیه به هخامنشیان در شاهنامه دیده میشوند (به ویژه در قالب داستانهای کیانیان). تعجب آور است که برخی اسکندر پسر داراب را همان الکساندر مقدونی میدانند اما کوروش را کیخسرو نمیدانند!
کیخسرو آمیختگیهایی با کوروش بزرگ دارد، داراب آمیختگیهایی با داریوش بزرگ و داریوش دوم دارد. بهمن اردشیر شبیه به اردشیر یکم و اردشیر دوم است و دارا آمیختگی با داریوش سوم دارد. جالب آنکه نام برخی از این پادشاهان در اوستا نیامده است ولی در شاهنامه بخشی از پادشاهان کیانی هستند؛ این موضوع آمیختگی کیانیان با هخامنشیان را آشکار میسازد.
مهرگان، جشن ویژه ایزد مهر است که در نوشتههای باستانی میتره یا مثیره نامیده شده است. علاوه بر دلایل آیینی، دلایل اساطیری هم برای جشن مهرگان بیان کردهاند که معروفترین آنها قیام کاوه آهنگر و پیروزی بر ضحاک و بر تخت نشستن فریدون است. اما جالب آنکه رویدادهای مهم تاریخی مانند فتح بابل توسط سپاهیان کوروش بزرگ و پیروزی داریوش بر گئومات در مهرماه رخ داده است.
در نوشتههای حمدالله مستوفی از کوروش به عنوان یک پادشاه بزرگ یاد شده است. با این حال مانند سایر متون پس از اسلام در نوشتههای او هم آمیختگی دیده میشود. پندارهایی وجود داشته است که کوروش بزرگ همان گودرز اشکانی یا بهمن اردشیر است و حمدالله مستوفی آنها را نقل کرده است.
منابع باستانی ایرانی تاثیر مهمی در نمایان ساختن چهره واقعی کوروش بزرگ داشتند. آثار باستانی و کتیبههای به جا مانده از دوران باستان بسیار معتبرتر از منابع دیگر مانند منابع یونانی هستند. نام کوروش بزرگ در بسیاری از منابع ایرانی پس از اسلام دیده میشود و از او به نیکی یاد شده است. شواهد گوناگون نشان میدهند که اشکانیان و ساسانیان، هخامنشیان را بخشی از پادشاهان کیانی میدانستند.
حمزه اصفهانی از پژوهشگرانی است که روایات کوروش را تحلیل کرده است و حتی پندار یهودیان درباره کوروش بزرگ را نقد کرده است و در تحلیلهای خود کوروش را یک پادشاه بزرگ میداند. پژوهشها و نتیجهگیریهای حمزه اصفهانی با منابع موجود آن زمان بسیار قابل توجه است و نشان میدهد به برخی از موارد نادرست پی برده بود.
با بررسی منابع باستانی در مییابیم که احتمالا پیوند کوروش و بهمن، ریشه در روایات آمیخته شده با کوروش یکم (پدربزرگ کوروش بزرگ) دارد. در این روایات بهمن اردشیر جای هووخشتره (پادشاه ماد) را گرفته و کورش سردار بهمن اردشیر، یادآور کوروش یکم میباشد. در کوروپدیای گزنفون گفته میشود که کوروش بزرگ در ابتدا به عنوان سردار هووخشتره دوم با دشمنان جنگید. اما بر اساس دیگر منابع از جمله کتیبههای باستانی در مییابیم که این روایت اشتباه است.
مورخان باستان صراحتا ویژگیهای آرامگاه کوروش بزرگ را در پاسارگاد ثبت کردهاند. ویژگیهایی مانند پلکانی و طبقاتی بودن که دارای یک بخش ویژه فوقانی است. مورخان از وجود بوستانی یاد کرده اند که آرامگاه داخل آن قرار داشته است و یافتههای باستانی ثابت میکنند که بنای پاسارگاد داخل بوستان قرار داشته است. آثار باستانی به جا مانده مانند کتیبهها و نقش برجستهها با کوروش بزرگ ارتباط دارند.
اینکه گفته شود آرامگاهی شبیه آرامگاه کوروش بزرگ در دوران هخامنشیان وجود نداشته، کاملا اشتباه است. ساخت آرامگاههایی به سبک آرامگاه کوروش بزرگ تا اواخر دوران هخامنشی ادامه داشته است. احتمالا آرامگاه کمبوجیه فرزند کوروش بزرگ هم به همان سبک در حال ساخت بوده است. طبیعی است که در شاخههای گوناگون از یک خاندان شیوههای گوناگونی و ویژه آن شاخه برای آرامگاه به کار برده شده است.
درفش کاویانی به عنوان درفشی که از دل مردم آزاده و شیردل ایران زمین برخاسته تا نمادی باشد از قیام و ایستادگی مردم (به رهبری کاوه) در برابر فرمانروایان بیدادگر (ضحاک تازی) از آن پس در جایگاه درفش ملی ایران و نماد شهریاری دادگرانه و بیداد ستیز قرار گرفت. نمادهای مردمی در درفش کاویانی کم نظیر است چراکه در طول تاریخ بیشتر نمادها در درفش تمدنها، صرفا نماد پادشاهان بوده است ولی درفش کاویانی، آشکارا نمادهای مردمی را در دل خود جای داده است.
در دعای باستانی سه خطر مهم ذکر میشود که حتی تا به امروز قابل توجه است. کمتر پیش میآید که دغدغههای باستانی تا این حد با دغدغههای امروز ما در هم تنیده شود به طوری که ما به چشم خود همان خطراتی که مردمان باستانی را رنج میداد، مشاهده کنیم. با آنکه این خطرات گاهی باعث ویرانی تمدن ایرانیان شده است ولی از طرفی هراس از همین خطرات، باعث میشده است که مردمان ایرانی با یکدیگر همگرایی و همبستگی پیدا کنند.
بسیاری از نوشتههای کتزیاس به دست ما نرسیده است. خلاصهای از نوشتههای کتزیاس به همراه اشارههای دیگر مورخان به نوشتههای وی موجود است. با توجه به همین نوشتهها، آشکارا و به راحتی و با استناد به گفتههای مورخان باستان و نیز اسناد و کتیبههای مکشوفه هخامنشی، بابلی و… میتوان گفت که کتزیاس در گفتن روایات نادرست تبحر داشته و افسانهسازی او کاملا آشکار است.
وجود آرامگاه کوروش بزرگ نشان میدهد برنامه ریزی خاصی برای ساخت آن صورت گرفته بود و کوروش بزرگ خود را چندان از مرگ دور نمیدید. از این روی روایتها درباره مرگ طبیعی کوروش بزرگ در دوران سالخوردگی، قابل تأمل میشود. یک داستان افسانهای از هرودوت درباره مرگ کوروش وجود دارد که آشکارا خلاف شواهد تاریخی است. اینکه امروز آرامگاه کوروش بزرگ در پاسارگاد وجود دارد دلیل روشنی بر رد نوشته هرودوت است.
نظرات گوناگونی درباره دین کوروش بزرگ مطرح شده اما شواهد مهمی از زرتشتی بودن او در دسترس است. با این حال توجه به نمادهای سایر ادیان بخشی از جهانبینی مذهبی هخامنشیان بوده است و زرتشت نقش مهمی در شکل گیری این جهانبینی داشته است. میتوان این جهانبینی را در ارتباط با «کثرت در عین وحدت و وحدت در عین کثرت» دانست. از این رو هخامنشیان به دنبال تحمیل نمادهای بومی خود به دیگر ملل نبودند.
در سالهای پیش متنهایی به صورت سازماندهی شده در فضای مجازی گسترش مییافت و مشخص بود گروهی به صورت مداوم مشغول ایجاد متنهایی با درونمایه مشترک ولی با ادبیات و جملهبندی متفاوت بودند. برای مثال متنی با عنوان «ناگفتههای کوروش پرستها» در رسانههایی با گرایشهای خاص در فضای مجازی دست به دست میشد. متاسفانه هنوز هم در گوشه و کنار چنین گفتههایی را میشنویم.
در متون تاریخی وصیت نامهای از کوروش بزرگ نقل کردهاند که سرشار از مفاهیم بالای انسانی است. این وصیت نامه اشتراک نسبی در منابع دارد و نشان میدهد که در جهان باستان اندرزهای پایانی کوروش مشهور بوده است. اندرزهایی که کیخسرو پیش از مرگش میدهد و در شاهنامه فردوسی وجود دارد، شباهت زیادی به اندرزهای کوروش در گفتار گزنفون دارد.
در کتاب استر داستانی نقل میشود که زنی به نام استر با به خطر انداختن جان خود، یهودیان را از نسل کشی نجات میدهد و نهایتا یهودیان دشمنان خود را قتل عام میکنند. این داستان از نظر تاریخی قابل اثبات نیست چرا که با همه منابع تاریخی تضاد جدی دارد. کتاب استر حتی در طومارهای دریای مرده هم وجود ندارد. از سوی دیگر در ایران، داستانهای تحریف شدهای از این قصه رواج پیدا کرده است که بر خلاف موارد درج شده در منابع یهودیان میباشد و هیچ پشتوانهای ندارد.
به راستی در میان شخصیتهای تاریخی و جهانی چرا کوروش بزرگ خاص است؟ بیایید بررسی کنیم که آثار باستانی و منابع تاریخی درباره کدام یک از شخصیتهایی که در کتاب مقدس ستایش شدند، شرایطی مانند کوروش بزرگ دارند؟! به طوری که هم یونانیان، هم یهودیان و هم بابلیها او را ستایش کرده باشند و از زمان او نوشتههایی به دست آمده باشد که در آن رسیدگی به مردمان مورد توجه ویژه قرار گرفته است؟!
یهودیان در سایه روح تسامح و توجه شاهان هخامنشی توانستند به حیات خود در مناطق گوناگون شاهنشاهی بزرگ ایرانیان از جمله در اورشلیم ادامه دهند و به راحتی در کنار سایر مردم به کار و تجارت بپردازند. یهودیان در منابع خود از هخامنشیان فراوان یاد کرده اند اما جالب آنکه در آثار به جا مانده از هخامنشان، یهودیان بسیار کم رنگ هستند. تحلیل کسانی که جایگاه والایی برای یهودیان در زمان خشایارشا قائل میشوند، بر پایه نوشتههای کتاب استر است که این داستان هم از نظر تاریخی قابل اثبات نیست.
هنوز بعد گذشت سالها مواردی را میشنویم که ریشه در اظهارات فرقهی پیشه وری دارد. این موارد که معمولا بدون پشتوانه و منبع گفته میشوند، به دنبال دشمن معرفی کردن مادها و پارسها در ایران باستان هستند، در صورتی که منابع نشان از اتحاد این اقوام ایرانی با یکدیگر دارند. فریدون ابراهیمی دادستان کل آن فرقه مقالهای دارد با عنوان «آذربایجان صحبت میکند»… آنقدر تعصب قوم و نژادی در این نویسنده آشکار است که اتحاد اقوام ایرانی را نادیده گرفته است و بیشتر بر اساس ذهنیت خود تاریخ نگاری کرده است …
شواهد درباره ریشه نوروز در بین النهرین اندک است، از سوی دیگر شواهد قابل توجهی در دست داریم که از همان دوران هخامنشیان، اساطیر ایرانی و گاهشماری ایرانی در شکل گیری جشن ایرانی بهار که بعدها نوروز خوانده شد، تاثیر داشته است. به نظر میآید ایرانیان از دیرباز به دنبال یافتن روزی مناسب برای گرامیداشت پیروزی جم هورچهر بر یخبندان اهریمنی بودند. اینکه پس از پیروزی جمشید، یخبندان به پایان رسید و تازگی و سبزی به جهان آمد، یادآور پایان زمستان و آغاز بهار است بنابراین باید به دنبال زمان آغاز بهار میگشتند که همراه با پیروزیهای اساطیری بود.
در سال ١۳۹۲ کتیبهای از زبان خشایارشا پیدا شد که این کتیبه بار دیگر بر سیاست آبادگری و مردم دوستی هخامنشیان تأکید میکند. پیش از این، منابع و شواهد زیادی حاکی از آبادگری و احترام به مردمان در این دوره بودهاند، اما در این سند خیلی آشکار، این موضوع از زبان شاهنشاه گفته میشود. در این سند، توجه ویژه به مردم آشکار تر میشود چرا که شادی مردم و خشنودی آنها، بسیار با اهمیت ترسیم شده است، به طوری که موضوع اصلی این کتیبه شادی و خشنودی مردمان است.
برخلاف آن چیزی که مخالفان هخامنشیان تبلیغ میکنند و میگویند که همه هنر و معماری هخامنشیان از بیگانگان گرفته شده، ولی واقعیت خلاف آن است. تردیدی نیست که اقوام ایرانی بیشترین نقش را در ساختن پارسه (تخت جمشید) داشتند هرچند از توانمندی اقوام غیر ایرانی ساکن در شاهنشاهی بزرگ هخامنشی هم بهره بردهاند. ایرانیان با الهام گیری از معماریهای مختلف، معماری ویژهای را پدید آوردند که البته نمایانگر احترام به هنر اقوام گوناگون است. صنعتگران غیر ایرانی مانند همکاران آریایی خود حقوق و مزایا دریافت میکردند، بنابراین پارسه به هیچ وجه توسط بردهها ساخته نشده است. هنر ایرانی هخامنشیان در سطح جهانی تاثیرات قابل توجهی گذاشت به طوری که پردیسهای هخامنشیان و کوروش بزرگ بر دیدگاه بشر به بهشت تاثیر شگرفی داشت تا جایی که بهشت در اساطیر اقوام گوناگون مانند پردیسهای ایرانی ترسیم شده است.
داریوش بزرگ از شاهان دودمان هخامنشی بود که در سال 522 پیش از میلاد پادشاه شد. وی پسر ویشتاسپ، ویشتاسپ پسر آرشام، آرشام پسر آریامن، و آریامن فرزند چیش پش بوده است، بنا بر این با کوروش بزرگ عمو زاده میشده است. آریا من و آرشام اجداد داریوش شاهان قسمتی از خاک پارس در جنوب ایران بوده اند. داریوش از بزرگ ترین پادشاهان تاریخ ایران است. وی برای اداره امور شاهنشاهی پهناور هخامنشی و وصول مالیاتها تشکیلات صحیح و مرتبی ایجاد کرد که تا آن زمان بیسابقه بود. راههای مهم، چاپار سریع السیر، ضرب سکهای به نام دریک، احداث کاخهای مجلل در تخت جمشید، شوش و همدان و… از کارهای برجسته این شهریار سیاست مدار بود (ن.ک: سامی،1392:ص264، جلد دوم).
سخنان فراوانی از کوروش بزرگ در منابع تاریخی به جا مانده است که بسیار زیبا و پرمایه هستند. در این نوشتار سخنان کوروش بزرگ که از استوانه کوروش گزینش شدهاند را میتوان از سخنان معتبر کوروش بزرگ دانست. آن مواردی که در کتیبهها و اسناد بابلی هم آمدهاند، از مطالب معتبر محسوب میشوند. اما آنچیزی که بیشتر از جنبههای تاریخی ما را بر آن داشت تا این همه این سخنان را گسترش دهیم جنبههای ادبی و اخلاقی این سخنان است. به ویژه جملات گزینش شده از کوروپدیا (کوروشنامه) گزنفون که بیشتر از نظر ادبی و اخلاقی مهم هستند.
برخی از تصاویر به منظور افزایش کیفیت بازسازی شدند…
بسیاری از ترجمههای ناقص و دارای عیب و اشکال استوانه کوروش بزرگ که در فضای تارکده (اینترنت) و بسیاری از کتابها موجود هستند، در واقع فقط ترجمهای از برگردانهای انگلیسی یا فرانسوی این استوانه میباشند که بدون اشتباه نیستند. خوشبختانه ترجمههای خوبی به پارسی آن هم به صورت مستقیم از بابلی به پارسی انجام گرفته است. در ادامه برگردان دکتر عبدالمجید ارفعی از استوانه کوروش بزرگ ارائه میگردد که نخستین برگردان مستقیم (بابلی به پارسی) استوانه کوروش بزرگ است.
استوانه کوروش بزرگ نخستین سند به دست آمده در تاریخ بشر است که در آن از رفتار مهربانانه پادشاهی از قومی دیگر پس از پیروزی بر قومی مغلوب ذکر میشود. برخی از مفاهیم و واژههایی که در استوانه کوروش بزرگ آمده، در اسناد پیشین دیده میشود ولی همه آنها درباره قوم خود آنها است؛ بنابراین این متن را میتوان متنی انسان دوستانه فراتر از مرزهای قومی دانست.
این سند بیان کننده رواداری مذهبی هخامنشیان است به طوری که در این متن بر بازسازی و رسیدگی به پرستشگاههای اقوام گوناگون تاکید میشود.
با آنکه در این متن از مردوک (خدای بابلی) به عنوان خدای بزرگ یاد میشود، ولی آشکارا نشان دهنده آداب ایرانی کوروش بزرگ میباشند. دکتر تورج دریایی در این باره نوشته است: «مضمون درست کردن هر آنچه که خراب شده بود دیدگاهی است که با اهورهمزدا ارتباط دارد. اهورهمزدا یا خدای خردمند، نماینده نظم در جهان هستی است» (ن.ک: دین کوروش بزرگ چه بود؟).
توجه به نمادهای سایر ادیان بخشی از جهانبینی مذهبی هخامنشیان بوده است و زرتشت نقش مهمی در شکل گیری این جهانبینی داشته است. میتوان این جهانبینی را در ارتباط با «کثرت در عین وحدت و وحدت در عین کثرت» دانست. از این رو هخامنشیان به دنبال تحمیل نمادهای بومی خود به دیگر ملل نبودند (ن.ک: دین کوروش بزرگ چه بود؟).
سالها پیش از نگارش استوانه کوروش بزرگ، نبونئید پادشاه بابل با همراهی کشورهای دیگر از جمله لودیه و مصر یورش علیه ایرانیان را شروع کرد، این موضوع باعث آغاز جنگها شد (ن.ک: دلایل آغاز کشورگشاییهای کوروش) ولی نهایتا پیروزی با ایرانیان و کوروش بزرگ بود و کوروش بزرگ رفتار جوانمردانه با اقوام مغلوب داشت.
لازم به ذکر است که رفتار غیر محترمانه نبونئید باعث ایجاد نارضایتیهایی در بابل هم شده بود (ن.ک: نبونعید، پادشاهی متوهم و ستمگر).
به طور کلی فتح بابل نقطه عطفی در تاریخ بشر بوده است و مفهوم انسانیت و توجه به حقوق انسان در سطح جهانی پس از آن بسیار بیش از پیش مورد توجه بشر قرار گرفت (ن.ک: فتح آرام بابل توسط کوروش، نقطه عطفی در تاریخ بشر).
علاوه بر منابع یونانی و یهودی، شواهد و منابع گوناگون از جمله اسناد تجاری و اداری بابل نشان میدهند که آنچه در استوانه کوروش بزرگ درباره فتح بدون جنگ شهر بابل آمده، یک واقعیت غیر قابل انکار است (ن.ک: اسنادی که محتوای استوانه کوروش را تأیید میکنند).
اعتماد به منابع یونانی، رومی و یهودی برای پژوهشگران ایرانیِ دورههای اشکانی و ساسانی آسان نبود، زیرا این منابع آمیخته با افسانهسرایی و غرضورزی بودند. از این رو ایرانیان به روایتهای پیشدادیان و کیانیان اعتماد بیشتری داشتند، در واقع روایات پیشدادیان و کیانان حاصل آمیختگی شخصیتهای اوستایی با شخصیتهای تاریخی از جمله مادها و هخامنشیان بودند.
برخی از فرضیهها تاکید میکنند که ساسانیان، تاریخ هخامنشیان را دستکاری کردند! ولی شواهد نشان میدهد که این فرضیه چندان معتبر نیست. آنچه به نظر میآید نابودی و کمرنگ شدن آثار هخامنشیان در دوران یونانی گرایی، باعث شده است در سالیان بعد، تاریخ و اساطیر آمیخته شوند و این موضوع سالیان سال پیش از ساسانیان رخ داده است. بر اساس منابع بسیار معتبر، ساسانیان آثار هخامنشیان را ستایش میکردند و گویا با میراث آنان در قالب کیانیان آشنا بودند…
سوال آنجاست که آیا کوروش بزرگ را میتوان از کشورگشایان بزرگ تاریخ دانست؟ باید توجه داشت که همه وسعت قلمروی کوروش، به دلیل تصرفات خود او نبود. شهرت کوروش بزرگ نه به دلیل کشورگشایی بلکه به دلیل اخلاق فرمانروایی او، روا داری مذهبی، احترام به اقوام و ملل مغلوب است.
آنچه درباره کوروش بزرگ، جالب مینماید همسخنی و اشتراک منابع تاریخی درباره نیک سیرتی وی میباشد. منابع تاریخی درباره کمتر پادشاهی چنین شرایطی دارند؛ آن هم منابعی که توسط اقوام و ملل گوناگون نگارش یافته اند. این در حالی است که آثار باستانی به جا مانده از دوره باستان، چهرهای مثبت از کورش ترسیم میکنند. اما با ارزشترین مواردی که چهره مثبتی از کورش بزرگ ترسیم میکنند، آثار باستانی میباشند که از جمله میتوان به آثار بابلی اشاره کرد که از رفتار نیک کورش با مردمان سخن میرانند. اسناد و الواحی که از زندگی روزمره مردم آن روزگار باقی مانده است، کمابیش محتویات این آثار را تأیید میکنند
پردیسها و چهارباغها از بزرگترین ابداعات ایرانیان است که ریشه در دوران هخامنشیان دارد و تاثیرات شگرفی در باغسازیهای شرق و غرب دنیا گذاشته است. چنین مینماید پردیسهای هخامنشیان و کوروش بزرگ بر دیدگاه بشر به بهشت تاثیر گذاشت تا جایی که بهشت در اساطیر اقوام گوناگون مانند پردیسهای ایرانی ترسیم شده است. حتی با وجود حملات سهمگین سپاهیان خلفا و سپاهیان چنگیز خان مغول به ایران، نه تنها پردیسهای ایرانی از بین نرفتند بلکه حتی در دورههای تیموری و صفوی بار دیگر به شکوفایی رسیدند…
بررسی نقش برجستههای «نبرد شیر و گاو» و پیوند آن با آغاز بهار و نوروز
نقش برجستههایی مانند نبرد شیر و گاو در مکانهای مهم پارسه (تخت جمشید) ترسیم شده، نشان دهنده آیین ایرانی آغاز بهار و نوروز است. برداشتهای اختر شناسی و پیوند این نقش با نوروز بسیار قابل توجه است چرا که یادآور پیکرهای آسمانی (صور فلکی) شیر و گاو میباشد. گزارشهای بسیاری گویای حضور مغان ایرانی در بابل است و آنچنانکه میدانیم کارهای اخترشناسی و گاهشماری در دست روحانیون بوده است. گویی نقش پیروزی شیر بر گاو از نظر گاهشماری اشاره به زمان یک رویداد اسطورهای (احتمالا پیروزی جمشید بر یخبندان اهریمنی) داشته است…
شاهنشاهی هخامنشی با کوروش بزرگ که یکی از دادگرترین پادشاهان جهان بود، شروع شد. ولی پس از دوران اوج هخامنشی برخی از پادشاهان روی کار آمدند که گویی دادگری شاهان بزرگ هخامنشی را از یاد برده بودند. پادشاهانی مانند اردشیر دوم و اردشیر سوم که سرکوبهای شدیدی کردند. یک رویدادنامه از زمان اردشیر سوم به دست آمده است که از انتقال اسیران که از صیدا گرفته شدند سخن به میان میآید.
در سراسر جهان یادمانهای فراوانی در بزرگداشت کوروش بزرگ وجود دارد چرا که کوروش بزرگ در منابع اقوام و مذاهب مختلف ستایش شده است. در اینجا به چند مورد از بزرگداشت کوروش بزرگ در سراسر جهان اشاره می کنیم.
با توجه به منابع تاریخی هیچ کجا اثری از ازدواج کوروش با محارم نیست. کوروش ستیزان صرفا از برخی اختلاف منابع سوء استفاده کردهاند و نهایتا با حذف بخش های دلخواه منبع گفته خود را کتزیاس معرفی میکنند! ولی کتزیاس که دختر آستیاگ را به عنوان همسر کوروش معرفی میکند، اظهار میدارد که کوروش و آستیاگ نسبت خانوادگی نداشتهاند پس اصلا خاله کوروش بزرگ نبوده و ازدواج با محارم نبوده است. البته نوشتههای کتزیاس تناقضات زیادی دارد و در بسیاری از اوقات با آثار باستانی همخوانی ندارد…
کاوشگران موفق شدند تعداد بسیاری قطعه سنگی حاوی نقشبرجسته و نیز کتیبه در تونلهای زیر زمینی و آبراهههای کاخ تچر کشف کنند. این قطعه سنگها، حامل نگارههای گیاهی و انسانی اند و روی یکی از این سنگها خط میخی به چشم میخورد.
با بررسی ادعای کسانی که با قاطعیت از جعلی بودن این اثر سخن میگویند، درمییابیم که استدلالها و دلایل آنها آنقدر قوی نیست که بتوان اصالت این اثر را به کلی و با قاطعیت نادیده گرفت. با توجه به تایید اعتبار موزه گتیویلا توسط دکتر دریایی و همچنین عدم استدلال روشن و دقیق توسط ملک زاده و همیارانش، همانطور که علی هژبری (کارشناس میراث فرهنگی) نوشته است: «تا اصالت این شیء به دلایلی نفی نشود، باید اصل را بر درست بودن آن بگذاریم».
به راستی در سده ۲۱ ما باید نوشتههایی درباره جاودگری را باور کنیم؟! ایرانستیزان به منابعی استناد میکنند که نویسندههای آنها به جادوگری و رمالی اعتقاد داشتهاند. از طرفی این نویسندهها گویا آشنایی چندانی با تاریخ و جغرافیای ایران نداشتهاند به طوری که یکی از آنها نوشته است پاسارگاد و آرامگاه کوروش بزرگ در شرق پارسه (تخت جمشید) قرار داشته است!!! در صورتی که می دانیم پاسارگاد در شمال غربی پارسه قرار دارد. تنقاضات در نوشته بیگانگان فراوان است. برای مثال اگر بر اساس این نوشتهها هوشتانه جادوگر بود پس باید پذیرفت خیلی از دانشمندان یونانی مانند افلاطون و فیثاغورث هم به دنبال یادگیری جادو بودند! به نظر میرسد برخی از اروپاییان وقتی سطح بالای علم و دانش ایرانیان و کارهایی مانند کیمیاگری را درک نمیکردند، آن را به جادو و جمبل و… مرتبط میساختند. همانطور که درک درستی از موقعیت جغرافیایی ایران نداشتند. با وجود آنکه هوشتانه و حتی دیگر دانشمندان ایرانی شهرت جهانی داشتند ولی دانش ما درباره آنها اندک است. دلیل این دانش اندک هم یورش و سلطه بیگانگان بوده است.
داستانهای فراوانی از بزرگمنشی و نیکسیرتی ایرانیان در منابع گوناگون دیده میشود. جدا از تاریخی و واقعی بودن آنها باید توجه داشت که چنین روایاتی نشان میدهند که بزرگمنشی و نیکسیرتی از دیرباز در جامعه ایرانی به عنوان ارزشهای اخلاقی مطرح بودهاند. در زمانی که شاید در نزد بسیاری از اقوام و ملل دیگر صرفا قدرت و نیروی بدنی ارزش محسوب میشده است.
نکته قابل توجه، پیوند نقش برجسته مرد بالدار با کوروش بزرگ است. در یافتههای باستان شناسان در سالهای اخیر در منطقه پاسارگاد بخشی از کتیبه «منم کوروش پادشاه هخامنشی» به دست آمده است که میتوان از وجود کتیبه بالای سر تندیس انسان بالدار مطمئن شد. تا پیش از یافته اخیر برخی در فضای مجازی تلاشهایی میکردند که به کلی ارتباط نقش برجسته پاسارگاد با کوروش را رد کنند! با آنکه یافتههای جدید همه چیز را روشن کرده است
یکی از معانی مطرح شده برای این نام «بهترین هدیه» یا «بهترین عطا» است. چنین مینماید که صورت پارسی این نام او تَ ئو ثه بوده است. این نام یادآور Hutaosā اوستایی است که به عنوان یکی از بانوان پاکدین در آیین زتشتی شناخته میشود.
انتقادهایی به موضوع کوروش و کیخسرو مطرح شده است که برخی از آنها قابل تامل می باشند و برخی از آنها هم صرفا تخریب گرایانه هستند. برخی از منتقدان میگویند که کیخسرو پیش از کوروش بزرگ بوده است در صورتی که کیخسرو یک شخصیت اسطورهای است و اگر بخواهیم برای یک شخصیت اسطورهای زمان دقیق تعیین کنیم کار بیهودهای انجام دادهایم. اساسا این اشتباه است که بخواهیم شاهنامه را با دید صرفا تاریخی نگاه کنیم بلکه شاهنامه دارای داستانهای اسطورهای است که به مرور آمیختگیهایی با تاریخ داشتهاند. همچنین بر خلاف ادعای برخی از افراد، ابوریحان بیرونی به شباهت کوروش و کیخسرو تردید نداشته است و یکسان بودن کوروش و کیخسرو به هیچ وجه دیدگاه یونانیان و رومیان نبوده بلکه خود ابوریحان بیرونی توضیحاتی به جدول افزوده است. پیش از آن ابوریحان بیرونی صرفا نقل قولی از منابع مسیحی کرده که کورش عامل بهمن بوده است. اما درباره شباهت کوروش و کیخسرو خود ابوریحان توضیح خود را نوشته است نه آنکه نقل قول کند.
در بخشی از این آبراهه، بیش از ۱۰ اسکلت انسانی و حیوانی، شناسایی شده است. قرار گرفتن آنها در کانالها، بیشتر مربوط به عوامل ناگهانی به ویژه درگیری و زد و خوردها، برآورد میشود.
پیش از هر چیز باید ماهیت شورشهای زمان داریوش بزرگ را بررسی کنیم. اساسا در تاریخ جهان و به ویژه در جهان باستان بارها شاهد آن بودیم که در شرایطی که چالشهایی برای جانشینی پادشاهان مشروع پیش میآمد، درگیریهای فراوانی در میان سپاهیان و سرداران به وجود میآمد که هر کدام خود را مشروعتر از دیگری میدانستند. از جمله پس از الکساندر مقدونی که جنگهای خانمان سوز و طولانی مدت رخ داد و قلمروی وسیع الکساندر میان سردارانش تقسیم شد. پس از کمبوجیه و بردیای دروغین هم چنین شرایطی پیش آمد و سرداران و سپاهیان به دنبال قدرت بودند اما از آنجایی که داریوش مشروعیت و محبوبیت بیشتری داشت توانست همه رقیبان را شکست دهد. اخیرا باستانستیزان به بخشی از کتیبه بیستون اشاره میکنند و نتیجه میگیرند که به دلیل آنکه اعتقادات برخی از اقوام با داریوش بزرگ تفاوت داشت، این شاهنشاه آنها را سرکوب کرد! این در حالی است که با توجه به نسخههای دیگر همین کتیبه بیستون و همچنین دیگر کتیبههای داریوش بزرگ آشکار میشود که باورهای اقوام گوناگون محترم بودند و باستانستیزان آن بخش از کتیبه بیستون را تحریف کردهاند.


















































