نشان پایگاه خِرَدگان
تاریخ و فرهنگ ایران زمین

کوروش بزرگ در شاهنامه فردوسی

بارگذاری نخستین: ١٧ فروردین ١٣٩١*

ابوریحان بیرونی:

کورش که کیخسرو است (بیرونی، ١٣٨۶: ص ۱۵۲).

دکتر جلال خالقی مطلق:

تشکیلات فرامانروایی در شاهنامه همان تشکیلات هخامنشی است…. کیخسرو درواقع همان کوروش و چهره افسانه‌ای کوروش بزرگ است… (ن.ک: هخامنشیان در شاهنامه)

نگاهی کوتاه:

می‌توان گفت کیخسرو در شاهنامه بیشترین آمیختگی را با کوروش بزرگ دارد. بخش‌های زیادی از شاهنامه حاصل آمیختگی تاریخ و اساطیر است و داستان‌های شبیه به هخامنشیان در شاهنامه دیده می‌شوند (به ویژه در قالب داستان‌های کیانیان). تعجب آور است که برخی اسکندر پسر داراب را همان الکساندر مقدونی می‌دانند اما کوروش را کیخسرو نمی‌دانند! 

کوروش بزرگ در شاهنامه فردوسی

پیش‌گفتار

با وجود پژوهش‌های ارزشمند، درباره شاهنامه و تاریخ ایران، هنوز برخی اصرار می‌کنند که هیچ اثری از کوروش بزرگ و هخامنشیان در شاهنامه نیست! حتی گاهی پا را فراتر می‌گذارند و می‌گویند کوروش اصلا وجود نداشته است! اکثر گویندگان چنین ادعایی مخالفان هویت باستانی ایرانیان هستند و رویکرد کوروش‌ستیزانه و حتی ایران‌ستیزانه دارند. هرچند برخی از پژوهشگران به دور از هیاهوهای رسانه‌ای و فضای مجازی پرسش‌هایی را درباره شاهنامه مطرح کردند که قطعا حساب آنها از ایران‌ستیزان جداست.

می دانیم در داستان‌های شاهنامه، تاریخ و اساطیر آمیخته شدند و مشخص نیست از چه رو این حساسیت تا این حد برای کوروش بزرگ وجود دارد، در حالی که نام بسیاری از پادشاهان ایران به آن صورت که ما امروز می‌شناسیم در شاهنامه نیامده است.

فردوسی و دقیقی در شاهنامه داستان‌های باستانی ایرانیان را به نظم در آوردند و اتفاقا آنچه برای فردوسی جذاب بوده است همین جنبه‌های اسطوره‌ای داستان‌ها بوده است. به طوری که در جایی گفته است:

ازو هر چه اندر خورد با خرد

دگر بر ره رمز و معنی برد

در ادامه خواهیم دید که داستان‌های شبیه به روایات کوروش بزرگ و هخامنشیان در شاهنامه وجود دارند. 

به طور خلاصه می‌توان گفت کیخسرو در شاهنامه بیشترین آمیختگی را با کوروش بزرگ دارد و البته در روایات مربوط به فریدون هم شباهت‌هایی دیده می‌شود. تعجب آور است که برخی اسکندر پسر داراب در شاهنامه را بدون چون و چرا همان الکساندر مقدونی می‌دانند اما کوروش را کیخسرو نمی‌دانند! 

نام کوروش بزرگ در اکثر منابع ایرانی پس از اسلام که جنبه تاریخی دارند آمده است. در منابعی مانند تاریخ طبری، فارس‌نامه ابن بلخی، مروج‌الذهب مسعودی، تاریخ الکامل ابن اثیر، نوشته‌های حمزه اصفهانی، نزهه‌القلوب و… روایات کوروش بزرگ نقل شده است.

متن منابع درباره کوروش بزرگ را اینجا بخوانید:

کوروش بزرگ در منابع و ادبیات ایرانی

 

ولی باید پذیرفت که روایات این منابع اشکالات تاریخی فراوانی دارند و حتی می‌توان گفت کیخسروی شاهنامه از جنبه‌هایی به کوروش تاریخی نزدیک‌تر است. جایگاهی که کیخسرو در شاهنامه دارد از نظر قلمروی بزرگ، خردمندی و منش فرمانروایی، یادآور دوران فرمانروایی کوروش بزرگ است.

این در حالی است که ابوریحان بیرونی در یک جدول آثارالباقیه از یکسانی کوروش و کیخسرو می‌گوید‌ که در ادامه به صورت مفصل به این موارد می‌پردازیم.

گرچه موافقان و مخالفان زیادی درباره موضوع هخامنشیان در شاهنامه نظر داده‌اند و ما با آگاهی از انتقادات، در این نوشتار سعی می‌کنیم درباره کوروش بزرگ در شاهنامه گفتگو کنیم.

در این بحث چند نکته وجود دارد: 

۱- نباید به داستان‌های شاهنامه، با دید صرفا تاریخی نگاه کنیم بلکه در داستان‌های شاهنامه تاریخ با داستان‌های اسطوره‌ای آمیختگی داشته‌اند نه آنکه تاریخ را عینا نقل کنند.

۲- نباید فراموش کنیم که حکیم ابوالقاسم فردوسی بعد از گذشت هزاران سال از دودمان‌های ایران باستان، پس از تهاجمات بزرگ به ایران و سلطه آنها بر ایرانیان، شاهنامه را سرود، آن هم در زمانی که بسیاری از آثار باستانی در دسترس نبودند و کتیبه‌ها رمز گشایی نشده بودند.

۳- بررسی شخصیت‌های دیگر منابع باستانی مانند اوستا و…، بحث دیگری است و باید در پژوهش‌های مفصل دیگر بررسی شوند. برای مثال در بررسی «کَوی‌هَئوسروه» در اوستا و «کیخسرو» در شاهنامه باید به تفاوت‌ها توجه داشته باشیم. آشکارا می‌توان گفت شخصیتی با شرایط کیخسروی شاهنامه که قلمرو و کردوکارهایی دقیقا مانند او داشته باشد، در تاریخ وجود نداشته است.

آثاری که از زیر خاک یافت شدند و دانش ما را افزایش دادند

این روزها همه می‌دانیم که به کمک پیشرفت فناوری و یافته‌های باستان‌شناسان، اطلاعات ما درباره دوران باستان تاریخ بشر خیلی بیشتر از مردمان کهن از جمله مردمان ایران در سده‌های پس از اسلام شده است.

برای مثال این روزها آثار فراوانی از تمدن سومر در دسترس است که پژوهشگران روزگار کهن اصلا با آنها آشنا نبودند. رمزگشایی خطوط میخی که در چند قرن اخیر حاصل شده است، دانایی ما درباره تمدن‌های باستانی را بسیار بسیار افزایش داده است.

با آنکه منابع تاریخی و اسطوره‌ای درباره هخامنشیان سخن گفته‌اند و این بسیار ارزشمند است، اما یافته‌های نوین، تحول بزرگی در آگاهی ما از هخامنشیان به وجود آورد و مشخص شد خیلی از نوشته‌های سنتی (چه نوشته‌های ایرانیان و چه نوشته‌های غیر ایرانیان) دقیق نیستند و حتی گاهی نادرست هستند. برای مثال یافت شدن استوانه کوروش در سال ۱۸۷۹ میلادی اتفاق بسیار شگفت آوری بود و به تاریخ پژوهی درباره کوروش کمک شایانی کرد.

تا همین چند وقت پیش ما اصلا از تمدن بزرگ جیرفت اطلاع نداشتیم و اتفاقات عجیب و غریبی باعث شد که آثار فراوانی از جیرفت به دست بیاید و فرضیات پژوهشگران درباره نخستین تمدن‌های بشری را با چالش روبرو کرد.

سطحی نگری است که بگوییم چون شخص یا اشخاصی در دوران کهن زندگی می‌کردند پس باید اطلاعاتشان از تمدن سومر، جیرفت، کوروش بزرگ و هخامنشیان بیشتر از ما باشد. در صورتی که با کمک یافته‌های نوین، اطلاعات ما بسیار بیشتر از مردمان روزگار کهن است.

اسطوره‌ها چگونه شکل می‌گیرند؟!

می‌دانیم که شاهنامه علاوه بر آنکه ارزش ویژه‌ای در ادبیات و زبان فارسی دارد، از نظر اسطوره‌ای هم بسیار مهم است.

پژوهشگران زیادی به موضوع اسطوره پرداخته‌اند که میرچا الیاده یکی از سرشناس ترین آنها است. این اسطوره شناس سرشناس، در نوشته‌های خود به مفهومی به نام «حافظه جمعی» اشاره می‌کند و درباره چگونگی شکل گیری اسطوره‌ها می‌نویسد:

یاد یک واقعه تاریخی و یا یک شخص «حقیقی»، حداکثر بیش از دو یا سه قرن در حافظه جمعی مردمان باقی نمی‌ماند. چون برای حافظه جمعی دشوار است که حوادث فردی و سرگذشت اشخاص «حقیقی» را به یاد بسپارد. شاید بتوان گفت که حافظه عامه به شخصیت‌های تاریخی دوران‌های جدید، معنی و اعتباری می‌بخشد که بایسته آنهاست (الیاده، ۱۳۹۳: ص ۵۸-۵۹).

باید توجه داشت که این حافظه جمعی و دستاوردهای آن، گاهی بسیار ارزشمند هستند و به قول الیاده ممکن است خاطره یک دوران را حقیقی تر به ما بنمایاند.

در بسیاری از اوقات آن حسی که در یک رویداد تاریخی در میان مردم وجود دارد با یک واقعیت عینی قابل درک نیست.

همانطور که مایکل استنفورد در کتاب درآمدی بر فلسفه تاریخ اشاره می‌کند، تاریخ درباره انسان‌ها، کنش‌ها و درد و رنج‌های آنها است، درک کامل اعمال و گرفتاری‌های آنها مستلزم این است که تا اندازه ممکن به دنیای برداشت‌ها، واکنش‌ها، محاسبات و احساسات آنها راه یابیم (استنفورد، ۱۳۸۷: ص ۱۰۱). اینجاست که اسطوره یکی از مهم‌ترین دستاوردها است که ما را در یافتن چنین مواردی یاری می‌کند.

از این رو وقتی ما حافظه جمعی را مورد بررسی قرار می‌دهیم، نباید توقع داشته باشیم که جنبه‌های زندگی یک شخصیت تاریخی بدون کم و کاست در آن وجود داشته باشد، بلکه کلیتی که داستان‌ها به ما القا می‌کنند، دارای حقایق ارزشمندی است. این موضوع در شاهنامه فردوسی به خوبی دیده می‌شود و در این نوشتار، با در نظر گرفتن این موارد به بررسی شاهنامه می‌پردازیم.

تهاجم و سلطه بیگانگان، نابودی داده‌ها

در طول تاریخ یورش‌های فراوانی به ایران شده است و بسیاری از منابع تاریخی ایرانیان نابود شدند. این نابودی‌ها فقط در هنگام یورش نبوده است بلکه دوران سلطه آنها تاثیرات قابل توجهی گذاشته است.

نابودی آثار مربوط به هخامنشیان از زمان الکساندر مقدونی آغاز شد. او کاخ‌های پارسه را به آتش کشید و نابودی و کشتار فراوانی را انجام داد.

برای دانش بیشتر نگاه کنید به:

اسناد، مدارک و شواهد گوناگون درباره به آتش کشیده شدن پارسه

 

اما بدون تردید اقداماتی که پس از الکساندر توسط حکومت‌های بزرگ انجام شد به مراتب تأثیر گذارتر بود چرا که در طول یک مدت نسبتا طولانی سعی کردند چهره هخامنشیان را تخریب کنند.

برای مثال داده‌ها و منابعی که از زمان فرمانروایی سلوکیان و عصر هلن‌گرایی (یونانی‌گرایی) سخن می‌گویند، آشکار می‌سازند که در این دوره رویکرد مثبتی به پادشاهان هخامنشی وجود نداشته است و بعید نیست کوشش‌هایی در جهت تخریب و از میان برداشتن داده‌های مرتبط با آنها صورت گرفته باشد.

شواهد گوناگون نشان می‌دهند که مدتی پس از تهاجم الکساندر، بسیاری از آثار گذشته، در دسترس ایرانیان نبودند و بر اثر اقدامات یونانی‌گرایانه، ایرانیان از محتوای کتیبه‌های باقی مانده آگاهی نداشتند. هنگامی که داده‌ها نابود شوند و بسیاری از نخبگان کشور منزوی شوند، دانایی بی کم و کاست از تاریخ دشوار می‌شود.

همچنین در هنگام یورش خلفا به ایران نابودی‌های فراوانی رخ داد. موضوع نابودی علم و دانش توسط سپاهیان خلفا، چیزی نیست که بتوان به سادگی از آن گذشت. با توجه به منابع و مهم‌تر از آن، شواهدی آشکار که این موضوع را نشان می‌دهند.

برای دانش بیشتر نگاه کنید به:

شواهدی از نابودی دانش و کتاب سوزی توسط خلفا در ایران

آمیختگی روایت‌ها در شاهنامه

به دلیل نابودی هایی که در طول سالیان دراز رخ داد، منابع تاریخی پس از اسلام درباره ایران باستان دارای اشکالات فراوان هستند و امروز منابع پس از اسلام اصلا منابع مناسبی برای تاریخ پژوهی دانشورانه درباره هخامنشیان نیستند. ولی می‌توانند به آگاهی از پندار جمعی ایرانیان درباره گذشته باستانی بسیار مفید باشند.

وقتی روایت‌های تاریخی را با داستان‌های شاهنامه تطبیق می‌دهیم، تا قبل از ساسانیان، آمیختگی تاریخ و اساطیر کاملا ملموس است. به نظر می‌رسد که روایت‌های مربوط به یک شخص ویژه در داستان‌های چند شخص گوناگون جای گرفته است و یا روایت‌های مربوط به چند شخص در قالب یک فرد در شاهنامه دیده می‌شود.

این آمیختگی‌ها درباره اسکندر شاهنامه بسیار مشهود است. روایت‌های نزدیک به الکساندر مقدونی در کنار روایت‌های مربوط به ذوالقرنین که در قرآن و منابع دیگر آمده است، در کنار یکدیگر و در قالب اسکندر نمایان می‌شود.

این آمیختگی فقط با ذوالقرنین نیست بلکه به نظر می‌رسد بسیاری از افسانه‌های ایرانی در قالب داستان اسکندر نمایان شده‌اند. در شاهنامه، پدر اسکندر، داراب پادشاه کیانی خوانده می‌شود حال آنکه در هیچ کدام از روایت‌های مربوط به الکساندر مقدونی چنین موضوعی یافت نمی‌شود (1)

خوشبختانه امروز با به دست آمدن آثار باستانی، کتیبه‌ها، سکه‌ها و… می‌توانیم پژوهش‌های دقیق‌تری در حوزه تاریخ ایران باستان به ویژه هخامنشیان داشته باشیم که مردمان کهن چنین شرایطی را نداشتند.

کیانیان و هخامنشیان

شاهنامه ابتدا با پادشاهان پیشدادی شروع می‌شود (2) و سپس داستان پادشاهان کیانی نقل می‌شود. نمی‌توان به طور کامل ماد‌ها و هخامنشیان را از هم جدا دانست چرا که کوروش بزرگ (بنیان‌گذار شاهنشاهی هخامنشی) مادرش شاهدخت ماد بوده است و در ادامه پادشاهان ماد بر روی کار می‌آید.

کیانیان شاهنامه حاصل آمیختگی شخصیت‌های اوستایی با مادها و هخامنشیان هستند.

نام و یاد شخصیت‌های اوستایی رفته رفته با خاطرات مادها و هخامنشیان آمیخته شد به طوری که خاطرات مادها و هخامنشیان، حتی کیانیان شاهنامه بیشتر شبیه به مادها و هخامنشیان شدند تا جایی که پادشاهانی شبیه به هخامنشیان که حتی نام آنها در اوستا نبود به عنوان پادشاهان کیانی شناخته شدند.

کیانیان شاهنامه یک قلمروی بزرگ را در اختیار دارند و رفتار آنها شباهت‌های ویژه ای به هخامنشیان دارد و تشکیلات فرامانروایی کیانیان در شاهنامه یادآور تشکیلات هخامنشی است.

برای دانش بیشتر نگاه کنید به:

هخامنشیان در شاهنامه

بررسی نام کوروش بزرگ

زبان پارسی نوین که در شاهنامه فردوسی به کار رفته است؛ تفاوت‌هایی با زبان‌های میانه و باستان دارد و نام پادشاهان زیادی با تغییر و دگرگونی در شاهنامه آمده است. در حقیقت زبان میهنی ایرانیان را به سه بخش می‌توان تقسیم کرد: باستان، میانه، نوین

گرچه شباهت‌هایی بین این زبان‌ها وجود دارد اما تفاوت‌های فراوانی در آنها دیده می‌شود. ممکن است یک نام در زبان باستان به یک شکل باشد و در زبان میانه به شکلی دیگر و همان نام در پارسی نوین به صورت متفاوت با آن دو دیده شود.

نام کوروش در کتیبه‌های باستانی به این شکل نوشته شده است: 𐎤𐎢𐎽𐎢𐏁، یونانیان نام او را کوروس (Kuros) نگاشته‌اند که بعدها در لاتین به صورت کیروس خوانده شد و امروز در تلفظ فرانسوی سیروس و در تلفظ انگلیسی سایروس (Cyrus) خوانده می‌شود (ن.ک: خلیلی، ١٣٨٠: ص ۲۲).

پس کوروش نامی است که از کتیبه‌های باستانی -که به زبان باستان نگاشته شده‌اند- به دست آمده و نام‌هایی مانند آن در منابع یونانی و یهودی و… دیده می‌شود.

با این دگرگونی‌های زبانی نباید توقع داشت که نام این شخص به صورت «کوروش» در شاهنامه آمده باشد.

اما در شاهنامه فردوسی، پادشاهانی وجود دارند که علاوه بر شباهت نام آنها با کوروش، روایت‌های مربوط به آنها هم با روایت‌های مربوط به کوروش همخوانی دارد.

کوروش و فریدون

همانطور که فریدون در اسطوره‌های ایرانی جایگاه ویژه و غیر قابل انکار دارد، کوروش هم در تاریخ ایران جایگاه ویژه و غیر قابل انکاری دارد. به طور کلی گویی فتوحات و رفتارهای کوروش بزرگ در مناطقی غربی‌تر بیشتر در روایات فریدون آمده است و احتمالا آمیختگی‌های کوروش با فریدون ریشه در خاطراتی دارد که در مناطق غربی تر جهان ایرانی باقی مانده بود.

آشکارترین شباهتی که می‌توان بین کوروش و فریدون پیدا کرد مقابله آنها با شخص‌های تقریباً هم نام است. فریدون با آژی دهاک (معرب: ضحاک) و کوروش با آستیاک، مقابله می‌کند. همانطور که می‌بینید آژی دهاک و آستیاک شباهت زیادی با هم دارند و حتی عده‌ای آژی‌دهاک را آژدهاک خوانده اند که شباهتش با آستیاک بیشتر می‌شود.

اما شباهت به اینجا ختم نمی‌شود، از جمله داستان کودکی فریدون در شاهنامه شباهت عجیبی با داستانی دارد که هرودوت از زمان کودکی کوروش می‌گوید. در نوشتاری دیگر به صورت مفصل به این شباهت‌ها پرداخته‌ایم. 

برای دانش بیشتر نگاه کنید:

کوروش بزرگ و فریدون

 

با این حال باید پذیرفت آمیختگی با کیخسرو بسیار بیشتر است که در ادامه توضیح می‌دهیم.

کوروش و کیخسرو

داستان‌های کیخسرو بیشتر در مناطق شرقی جهان ایرانی رخ می‌دهد و احتمال می‌رود آمیختگی او با کوروش بزرگ ریشه در خاطرات مردمان شرقی‌تر جهان ایرانی از کوروش بزرگ داشته است.

البته درباره همانندی‌های کیخسروی شاهنامه با شخصیت‌های تاریخی و اسطوره‌ای همواره میان پژوهشگران بحث و گفتگو بوده است. در این بین معمولا از سه گزینه مهم نام برده می‌شود: کَوی‌هَئوسروه (یادشده در اوستا)، هووخشتره (پادشاه ماد)، کوروش (پادشاه هخامنشی)

برخی از پژوهشگران با کمک علم زبان‌شناسی و ریشه یابی نام‌ها به دنبال این هستند که کیخسرو را معادل یکی از این پادشاهان بدانند. این در حالی است که ذهن مردمان کهن چندان با زبان‌شناسی آشنا نبوده است و صرفا شباهت نام‌ها باعث آمیختگی روایات آنها با یکدیگر می‌شده‌است. بنابراین تعجبی ندارد که کیخسروی شاهنامه با همه این گزینه‌ها آمیخته شده باشد.

اما آنچه در اینجا مورد توجه قرار می‌گیرد شباهت بسیار زیاد کیخسرو با کوروش است و به عبارتی می‌توان گفت کیخسرو بیشترین آمیختگی را با کوروش بزرگ دارد.

کیخسرو یکی از مهم‌ترین پادشاهان شاهنامه است همانطور که کوروش یکی از مهم ترین پادشاهان تاریخ بوده است. خردمندی کیخسرو یادآور خردمندی کوروش می‌باشد. این درحالی است که اگر کیخسرو با هووخشتره هم مرتبط باشد، بی پیوند با کوروش نیست. زیرا بر اساس کوروپدیای گزنفون، هووخشتره (سیاکسار) دایی کوروش است و در طول کتاب، کوروش، یکی از سرداران سیاکسار می‌باشد و در برابر دشمنان ایستادگی می‌کند.

شباهت آشکار کیخسرو به کوروش بزرگ به صورت کلی

در اینجا به صورت تیتروار اشاره‌ای به برخی از شباهت‌ها می‌کنیم و سپس توضیحات بیشتری درباره برخی از این شباهت‌ها می‌آوریم. هرچند شاید به دلیل در هم آمیختگی روایات، در جزئیات تفاوت‌هایی دیده شود اما کلیات، شباهت عجیبی به هم دارند.

۱- نام‌های کوروش و کیخسرو، شبیه یکدیگر هستند و این باعث می‌شده است در حافظه جمعی آمیختگی‌هایی بوجود آید. این شباهت نه از ریشه‌یابی بلکه صرفا از نظر آوایی مورد توجه قرار دارد و در حافظه جمعی باعث به وجود آمدن آمیختگی‌ها به مرور می‌شود. این شرایط با توجه به خوانش اوستایی و پهلوی نام کیخسرو (کَوی‌هئوسروه و کئی‌هوسروه) و شباهت آنها به خوانش غربی (کوروس و کیروس) از نام کوروش بیشتر قابل درک است.

۲- خرد و دادگری کیخسرو با تدبیر و عدل کوروش (به ویژه در گفته گزنفون) قابل مقایسه است. آوازه کوروش هم به دلیل همین دانایی و دادگستریش است.

۳- داستان کودکی کیخسرو در شاهنامه شبیه داستان کودکی کوروش در گفته هرودوت است.

۴- مادر کوروش و کیخسرو از اقوام دیگر هستند، بر اساس شاهنامه فردوسی، مادر کیخسرو، فرنگیس دختر افراسیاب تورانی بوده و بر اساس کوروپدیا ( کوروش نامه) گزنفون و تاریخ هرودوت، مادر کوروش فرزند پادشاه ماد، یعنی ماندانا بوده است.

۵- هر دو پادشاه دور از سرزمین پدری، پیشرفت می‌کنند: کیخسرو در توران و کوروش (بر اساس گفته گزنفون) در دیار ماد.

۶- هم کیخسرو و هم کوروش در برابر پدربزرگ مادریشان قرار می‌گیرند. آستیاک پدر بزرگ مادری کوروش، به نوه‌اش حمله می‌برد (نگاه کنید به تاریخ هرودوت که در این بخش هماهنگی‌هایی با رویدادنامه نبونئید دارد) اما کیخسرو برای کین ستانی سیاوش که ناجوانمردانه توسط افراسیاب به قتل رسیده بود در مقابل افراسیاب، پدر بزرگ مادری اش قرار می‌گیرد.

۷- کیخسرو پس از جنگ‌های پی در پی، تورانیان را از ایران می‌راند و دست آنها را از ایران کوتاه می‌سازد. بر اساس کوروپدیای گزنفون، کوروش دشمنانی که قصد حمله داشتند را عقب می‌راند و دست آنان را کوتاه می‌سازد.

۸- مرگ کوروش شباهت به مرگ کیخسرو دارد و حتی اندرزهای قبل از مرگ کوروش در کوروپدیای گزنفون شباهت عجیبی به اندرز‌های کیخسرو در شاهنامه دارد.

شباهت داستان کودکی کیخسرو با کوروش

کوروش بزرگ در شاهنامه فردوسی

روایت‌های مربوط به دوران کودکی کیخسرو بیشتر از فریدون به کوروش بزرگ شبیه است. داستان از آن قرار است که افراسیاب به سبب پیشگویی‌هایی که درباره کیخسرو کرده‌اند، از او بیمناک می‌شود، همانگونه که آستیاگ به سبب پیش گویی‌ها به کوروش بیمناک می‌شود.

در شاهنامه درباره کیخسرو اینچنین گفته می‌شود:

چند ماه پس از کشته شدن سیاوش در توران به فرمان افراسیاب، فرنگیس، زن سیاوش و دختر افراسیاب، فرزندی می‌زاید به نام کیخسرو. افراسیاب به علت پیشگویی‌هایی که درباره کیخسرو کرده اند، از او بیمناک است، ولی سرانجام از کشتن کودک چشم می‌پوشد، بدین شرط که پیران او را به شبانان سپارد تا در میان آنان بزرگ شود تا مگر از نژاد خود چیزی نداند (لازم به ذکر است که افراسیاب پیش از این خوابی دیده بود که باعث هراسش از آینده شده بود). چون کودک به هفت سالگی می‌رسد، پیران او را به نزد افراسیاب می‌آورد و کیخسرو به سفارش پیران خود را در حضور افراسیاب به دیوانگی می‌زند و بدین ترتیب از مرگ می‌رهد (خالقی مطلق، ۱۳۷۴: ص ۱۵۸).

در تاریخ هرودوت داستانی درباره کودکی کوروش بزرگ آمده است که شباهت به داستان کودکی کیخسرو در شاهنامه دارد:

آستیاک دختری به نام ماندانا داشت و شبی در خواب دید که از زهدان دخترش تاکی روییده و به سراسر آسیا سایه افکنده است. آستیاک قبل از این هم خواب دیده بود که پیشاب دخترش به سیلی تبدیل شده که پایتخت او و سپس سراسر آسیا را فرا گرفته است. پس از آنکه تعبیر خواب را از خواب گزاران پرسید قصد داشت نوزاد ماندانا که همان کوروش بود را از بین ببرد. آستیاگ به یکی از نزدیکان خود به نام هارپاگ که در کشور ماد مردی صاحب قدرت است، فرمان می‌دهد که کودک را با خود بُرده و سر به نیست کند. هارپاگ خود بدین کار دست نمی‌زند و این وظیفه را به یکی از سر شبانان پادشاه به نام میتراداد واگذار می‌کند. اما چون میتراداد کودک را به چراگاه خود می‌برد، زن سرشبان او را از کشتن کودک باز می‌دارد و کودک را به جای کودک خود که تازگی مرده به جهان آمده بود می‌پذیرد. سپس‌تر چون کوروش به ده سالگی می‌رسد، روزی هنگام بازی با کودکان کوی، در اثر رفتار کوروش بر راز نژاد او پی می‌برند. ولی کوروش را بدین بهانه که چون هنگام بازی در کوچه خود را پادشاه نامیده بود و با این کار به نظر مغان خواب آستیاگ تعبیر شده و دیگر خطری از سوی کوروش پادشاهی او را تهدید نمی‌کند، به پیش پدر و مادرش به پارس می‌فرستد (همان: ص ۱۵۸-۱۵۹؛ ن.ک: هرودوت، کتاب ١، بندهای ١٠٧ و ١٢٠).

پخش کردن ولایت‌ها قبل از مرگ

گفته کتزیاس و گزنفون درباره چگونگی پخش کردن ولایات بین جانشینان با گفته شاهنامه فردوسی درباره کیخسرو هماهنگی نسبی دارد.

بر اساس کوروپدیای گزنفون، کوروش، فرمانروایی را به فرزند بزرگش کمبوجیه (کامبوزیا) می‌دهد اما به دیگر فرزندش شهربانی ماد، ارمنیه و کادوسته را می‌دهد (گزنفون، دفتر ٨، بخش ٧، بند ١١).

کتزیاس می‌گوید، کوروش، پسر بزرگ خود یعنی کمبوجیه را به عنوان جانشین خود برگزید و پسر کوچک را ساتراپ (حاکم) باکتریان(بلخ) و خوارزم و پارت و کرمانیان کرد. بخش‌هایی را هم به اشخاص دیگر سپرد (کتزیاس، کتاب ٨، بندهای ١ و ٢).

بر اساس شاهنامه نیز کیخسرو تنها به گزینش لهراسپ به جانشینی خود بسنده نمی‌کند، بلکه فرمانروایی بخش‌هایی از کشورش را نیز به پهلوانان واگذار می‌نماید (خالقی مطلق، ۱۳۷۴: ص ۱۶۵-۱۶۶).

هماهنگی گفته‌های کوروش با کیخسرو

اندرزهایی که کیخسرو پیش از مرگش می‌دهد و در شاهنامه فردوسی وجود دارد، شباهت زیادی به اندرز‌های کوروش در کوروپدیای گزنفون دارد و به طور کلی شرایط پایان زندگی کوروش در گفته گزنفون شبیه به شرایط پایان زندگی کیخسرو در شاهنامه است.

در هر دو گزارش، نخست سخن از گسترش قدرت و پیروزی بر دشمنان و رسیدن به همه آرزوها و خواسته‌هاست، و سپس در پایان، سخن از هراس است. هراسی که کیخسرو و کوروش در دم مرگ از آن سخن می‌گویند، هراس از گرفتاری در چنگال غرور و منیِ ناشی از کسب قدرت زیاد است که مبادا آنها را به ناسپاسی کشاند و اهریمنی بودن این کردار در هر دو گزارش نقل شده است (خالقی مطلق، ۱۳۷۴: ص ۱۶۶-۱۶۸).

برای خواندن متن کوروپدیا و شاهنامه نگاه کنید به:

بررسی وصیت نامه کوروش بزرگ

کوروش و کیخسرو در نوشته‌های ابوریحان بیرونی

ابوریحان بیرونی در اثر بسیار ارزشمندش یعنی آثار الباقیه عن القرون خالیه به صورت مستقیم از یکی بودن کوروش و کیخسرو نام می‌برد.

بیرونی گفته‌های ملل و اقوام گوناگون را درباره پادشاهان می‌آورد که بخش مربوط به پادشاهان ایران، هماهنگی نسبی با شاهنامه دارد. او به اختلافات درباره گفته مربوط به پادشاهان ایران اشاره می‌کند و در آخر به قول دیگری هم اشاره می‌کند و می‌گوید:

در کتاب‌های سیر و اخبار که از روی کتب اهل مغرب [شمال افریقا] نقل شده، ملوک ایران و بابل را نام برده‌اند و از فریدون که نزد آنان «یافول» نام دارد شروع کرده اند تا دارا… (بیرونی، ١٣٨۶: ص ۱۵۱).

بیرونی در ادامه می‌گوید:

ولی با آنچه ما می‌دانیم از حیث عدد ملوک و نام‌های ایشان و مدت پادشاهی و اخبار دیگر احوال ایشان اختلاف دارد (همان).

اما در آخر به دلیل احترام به خوانندگان این روایت هم نقل می‌کند و قبل آن می‌گوید:

اگر ما این اقوال مذکور را در اینجا برای خوانندگان نقل نکنیم اولا متاع خود را به سنگ تمام نفروخته‌ایم و ثانیاً در دل‌های خوانندگان تولید نگرانی کرده‌ایم و ما این اقوال را در جدولی جداگانه قرار می‌دهیم تا آنکه آراء و اقاویل بهم مخلوط نشود (همان).

جالب آنکه همین جدولی که بیرونی چنین مواردی را درباره آن گفته است و در نهایت آن را آورده است تا متاع خود را به سنگ تمام بفروشد، با توجه به آثار باستانی، کتیبه‌های هخامنشی، سکه‌های باقی مانده و هماهنگی آنها با دیگر منابع تاریخی که امروز در دسترس ما قرار دارد، متوجه می‌شویم که یکی از دقیق‌ترین جدول‌های آن کتاب درباره ترتیب پادشاهان است.

جدول پادشاهان هخامنشی در آثارالباقیه ابوریحان بیرونی

نکته مهم آنجاست که در جدول مورد نظر اینچنین نوشته است:

کورش که کیخسرو است (همان: ص ۱۵۲).

ابوریحان بیرونی به شباهت‌هایی که آورده است، اعتماد بیشتری داشته است به طوری که در جایی می‌نویسد: «اخشویوش بن دارا که خسرو اول باشد» که بدون تردید منظور همان خشایارشای بزرگ است اما جالب آنکه برای خشایارشای دوم از نام اخشویوش استفاده نمی‌کند بلکه از نام خسرو دوم بهره می‌برد. بیرونی از پژوهشگرانی است که منابع و متون اقوام و ملل گوناگون را بررسی کرده است. جالب است که در آن زمان به شباهت کوروش و کیخسرو پی برده است و خوشبختانه اثر او به دست ما رسیده است و از گزند حوادث در امان مانده است.

دیگر فرضیه‌ها

گاهی با توجه به منابع کهن، برخی دیگر از شخصیت‌های اسطوره‌ای ایرانی، معادل با کوروش بزرگ در نظر گرفته می‌شوند. ولی برای اثبات این موضوع بیشتر به منابع غیر از شاهنامه استناد می‌کنند.

واقعیت آنکه شخصیت‌هایی مانند بهمن و داراب شباهت چندانی به کوروش بزرگ ندارند و نظراتی که درباره یکسانی کوروش بزرگ با آنها گفته می‌شود را نمی‌توان پذیرفت.

در ادامه بیشتر در این باره توضیح می دهیم. 

کوروش و بهمن

برخی از یهودیان در دوران پس از اسلام، کوروش بزرگ را با بهمن اسفندیار یکی دانسته‌اند، هرچند این دیدگاه از سوی نویسندگانی مانند حمزه اصفهانی رد شده است. او تأکید می‌کند که میان کوروش و بهمن فاصله زمانی وجود دارد و آن‌ها یک شخص نیستند.

در برخی از روایات دیگر هم کوروش عامل بهمن خوانده شده است.

این در حالی است که نام دیگر بهمن، اردشیر بوده و لقب «دراز‌دست» هم برای او ذکر شده که یادآور اردشیر یکم هخامنشی است.

در شاهنامه هیچ ارتباطی میان کوروش و بهمن دیده نمی‌شود؛ بهمن در آنجا بیشتر به خون‌خواهی پدرش اسفندیار می‌پردازد. 

احتمالا پیوند کوروش و بهمن، در برخی از منابع پس از اسلام، ریشه در روایات آمیخته شده با کوروش یکم (پدربزرگ کوروش بزرگ) دارد. در این روایات بهمن اردشیر جای هووخشتره (پادشاه ماد) را گرفته و کورش سردار بهمن اردشیر، یادآور کوروش یکم می‌باشد.

برای دانش بیشتر نگاه کنید به:

بررسی پیوند کوروش و بهمن در منابع پس از اسلام

کوروش و داراب

دیگر فرضیه‌ای که مطرح شده است پیوند داراب با کوروش بزرگ می‌باشد. این در حالی است که کوروش و داراب هم شباهت چندانی ندارند. شاید شباهت‌های اندکی در داستان کودکی داراب با کوروش دیده شود ولی شباهت داستان‌های کودکی کیخسرو و فریدون با کوروش بزرگ بسیار بیشتر است‌

نام داراب بیشتر یادآور داریوش است و شخصیت‌هایی مانند داراب و دارا در داستان‌های شاهنامه، به نظر آمیختگی‌هایی با چند شاهنشاه هخامنشی دارند؛ شاهنشاهانی که نام شاهی داریوش داشتند.

بنابراین نمی توان گفت داراب یادآور کوروش بزرگ است.

پاسخ به منتقدان موضوع کوروش و کیخسرو

با وجود شواهد تاریخی و اسطوره‌ای فراوان که ذکر شد، انتقادهایی به موضوع کوروش و کیخسرو مطرح می‌شود. 

برخی پژوهشگران معتقدند کیخسرو (کَوی‌هَئوسروه اوستا) پیش از کوروش می‌زیسته و ارتباطی با کوروش ندارد، اما این دیدگاه از نادیده‌گرفتن ماهیت داستان های شاهنامه و اسطوره‌ها ناشی می‌شود.

در این بررسی، تمرکز بر «کیخسروی شاهنامه» است نه بر «کَوی‌هَئوسروه» اوستا؛ هرچند ریشه تاریخی کَوی‌هَئوسروه قطعی نیست.

کیخسرو شخصیتی اسطوره‌ای است که در گذر زمان با چهره‌های تاریخی، به‌ویژه کوروش بزرگ، درآمیخته است. تعیین زمان دقیق برای چنین شخصیتی بی‌معناست. اساسا این اشتباه است که بخواهیم شاهنامه و حتی اوستا را با دید صرفا تاریخی نگاه کنیم بلکه شاهنامه دارای داستان‌هایی است که جنبه های اساطیری و تاریخی دارند.

با توجه به همین موارد است که بارها تأکید کردیم در تاریخ‌پژوهی و شاهنامه‌پژوهی نباید نگاه اثبات گرایانه داشته باشم. اسطوره را درک کنیم، آمیختگی زمان در اسطوره را درک کنیم و سپس نتیجه گیری کنیم.

انتقاداتی مانند وجود سوسروس در متون هندی و همچنین درباره ابوریحان بیرونی و جدولی که به آن اشاره شد هم مطرح می‌شود که در نوشتاری مفصل به این انتقادات هم پرداخته‌ایم.

نگاه کنید به:

پاسخ به منتقدان موضوع کوروش و کیخسرو

سخن پایانی

داستان‌های شاهنامه فردوسی یادآور «حافظه جمعی» مردمان هستند و طبیعی است که در حافظه جمعی «آمیختگی» رویدادها رخ می‌دهد. آمیختگی روایات در شاهنامه به چشم می‌خورد و این آمیختگی با توجه به زمان سروده شدن شاهنامه بسیار طبیعی است؛ به هر حال شاهنامه پس از تهاجمات بزرگ به ایران و پس از گذر سالیان سال از دوران مادها و هخامنشیان سروده شده است. 

دلایل گوناگونی برای بوجود آمدن این آمیختگی وجود داشته است، از جمله شباهت‌های نام و رفتار، داستان هایی که سینه به سینه انتقال پیدا می‌کردند و… .

روایاتی شبیه به کوروش بزرگ در داستان‌های کیخسرو و همچنین فریدون دیده می‌شود. ممکن است این ابهام پیش آید که بالاخره کوروش، فریدون است و یا کیخسرو؟! به طور خلاصه می‌توان گفت کیخسرو بیشترین آمیختگی را با کوروش بزرگ دارد و بخشی از روایات مربوط به فریدون هم آمیختگی‌هایی با کوروش بزرگ پیدا کرده است (به ویژه رویدادهای مربوط به غرب). 

چنین هماهنگی‌ها و آمیختگی درباره پادشاهان دیگر هم قابل ردیابی است. همانطور که به نظر می‌رسد، داریوش بزرگ با داراب آمیختگی‌هایی دارد.

این موارد نشان می‌دهد که حافظه جمعی ایرانیان، با گذشت این همه سال و با وجود آن حملات بزرگ، یاد و خاطره شکوه پیشین سرزمینشان را در یادها به صورت اسطوره‌ای نگاه داشتند و فردوسی با شاهکار به یادماندنی خود یعنی شاهنامه، این یادگارها را ماندگار کرده است. کارکرد مهمی که این داستان‌ها داشتند، حفظ بسیاری از دستاوردهای فرهنگی و تمدن ایرانیان بوده است.

کوروش بزرگ در شاهنامه فردوسی
تندیس حکیم ابوالقاسم فردوسی در میدان فردوسی تهران

نوشتارهای تکمیلی را بخوانید:

کیخسرو و کوروش (مقاله دکتر خالقی مطلق)

پاسخ به منتقدان موضوع کوروش و کیخسرو

کوروش بزرگ در منابع و ادبیات ایرانی

پانویس:

* نوشتار «کوروش در شاهنامه فردوسی» نخستین بار به تاریخ ١٧ فروردین ١٣٩١، در تارنمای پردیس اهورا انتشار یافت. در اینجا واپسین به روز رسانی از آن نوشتار قرار داده شده است و به طور کلی این نوشتار پس از رفع کاستی‌هایی که داشت به پایگاه خِرَدگان انتقال یافت و در این تارنما به روز رسانی می شود.

۱- باید توجه داشت که این آمیختگی فقط در شاهنامه وجود ندارد. آمیختگی روایات در گفته‌های مورخین بیگانه از جمله یونانی‌ها به چشم می‌خورد. به نظر می‌رسد بعضی از روایاتی که از تاریخ ایران می‌گویند با افسانه‌های یونانی آمیخته شده‌اند و روایت‌های مربوط به چند شخص در قالب یک شخص بوجود آمده‌اند. به همین سبب گفته‌های آن‌ها درباره تاریخ ایران یکسان نیست و برای مثال هر کدام از مورخان یونانی، داستان‌های متفاوتی از یک رویداد نقل کرده اند. از طرفی برخی از این آثار از بین رفته‌اند و فقط خلاصه‌هایی از آنها باقی مانده است (مانند تاریخ کتزیاس) همچنین ممکن است برخی از آن‌ها در طول تاریخ دگرگون شده باشند. از این رو نمی‌توان همه گفته‌های مورخان یونانی را بدون کم و کاست، به عنوان مبنا و اساس قرار داد و نباید توقع داشت روایت‌های آمیخته شده با کوروش در منابع ایرانی دقیقاً همانند گفته‌های بیگانگان باشد.

۲- پادشاهانی مانند کیومرث، هوشنگ، جمشید و فریدون از پادشاهان پیشدادی بودند. چنین می‌نماید که زمان پیشدادیان با دوره‌های پیش از تاریخ فلات ایران هماهنگی دارد، به طوری که آنها صرفا یادگاری از یک شخص ویژه نیستند بلکه نماد یک دوره تاریخی می‌باشند به طوری که مدت فرمانروایی برخی از آنها بسیار زیاد (نزدیک به هزار سال) است. اگر هم شخصیت‌هایی مانند هوشنگ و جمشید وجود داشتند، رفته رفته ذهنیت جمعی، با نمادسازی، یک دوران را در قالب نام آنها جای داد. به عبارتی دیگر، رفته رفته این دوره‌ها تبدیل به اسطوره شدند و خاطرات دوره‌های پیش از تاریخ با خاطرات دوران شاهنشاهی‌های بزرگ آمیخته شد و داستان‌های اسطوره‌ای بوجود آمدند.

 

بن‌مایه‌ها و یاری‌نامه‌ها:

- استنفورد، مایکل (۱۳۸۷). درآمدی بر فلسفه تاریخ. ترجمه احمد گل‌محمدی. تهران: نی.

- الیاده، میرچا (۱۳۹۳). اسطوره بازگشت جاودانه. ترجمه بهمن سرکاراتی. تهران: طهوری.

- بیرونی، ابوریحان محمد بن احمد (١٣٨۶). آثارالباقیه عن القرون الخالیه. ترجمه اکبر داناسرشت. تهران: امیر کبیر.

- خالقی مطلق، جلال (۱۳۷۴). «کیخسرو و کوروش». ایران‌شناسی. س ۷، ش ۱. صص ۱۵۷-۱۷۰.

- داندامایف، محمد عبدالقدیرویچ (۱۳۷۵). «ایران عصر ماد و هخامنشی». ترجمه صادق ملک شهمیرزادی. در تاریخ تمدن‌های آسیای مرکزی پژوهش یونسکو. ج ۲، ب ۱. تهران: وزارت امور خارجه. صص ۱۷-۴۸.

- فردوسی، ابوالقاسم (۱۳۸۶). شاهنامه. تصحیح جلال خالقی مطلق. تهران: مرکز دایره المعارف بزرگ اسلامی.

- کتزیاس (١٣٨٠). خلاصه تاریخ کتزیاس از کوروش تا اردشیر (معروف به خلاصه فوتیوس). ترجمه کامیاب خلیلی. تهران: کارنگ.

- کریستن‌سن، آرتور (۱۳۸۱). کیانیان. ترجمه ذبیح الله صفا. تهران: علمی و فرهنگی.

- گزنفون (١٣٨٩). زندگی کوروش (تربیت کوروش). ترجمه ابوالحسن تهامی. تهران: نگاه.

- هرودوت (١٣٨٩). تاریخ هرودوت. ترجمه مرتضی ثاقب فر. تهران: اساطیر.

 

بن‌مایه‌ نگاره‌ها:

- آثار استاد حجت الله شکیبا 

- مستند کوروش بزرگ در بخش بزرگان ایران زمین تلویزیون بی بی سی فارسی

دیدگاه شما:



تماس با نویسنده:


دیدگاه خود را با نویسنده در میان بگذارید:

به کار گیری یا روگرفت از نوشته‌های این پایگاه تنها پس از پذیرش قوانین پایگاه امکان پذیر است: قوانین پایگاه خِرَدگان
توسعه نرم افزاری: مجید خالقیان
کوروش بزرگ در شاهنامه فردوسی
خِرَدگان