نوشتارهای اشکان دهقان
در روزگار باستان و پساباستان پادشاهی «پارس» یا «فارس» معادل شاهنشاهی هخامنشیان، شاهنشاهی ساسانیان، شاهنشاهی کیانیان و... بوده است. البته این موضوع ریشه در گفتههای رومیان و عربها (پیش از آن یونانیان) داشت و ساسانیان به کشور خود «ایران» میگفتند. برخی تلاش میکنند هرآنچه مردمان امروز را با آن پهنه کهن فرهنگی پیوند میزند از میان بردارند و شاید به دنبال زدودن یک نام و نشان فرهنگی و باستانی هستند!
داستانهای تحریف شدهای از پوریم توسط یهودستیزان ترویج میشود. این تحریفها بر کشته شدن اقوام بی گناه ایرانی توسط یهودیان تاکید دارند. چنین داستانی با این ساختار در هیچ منبع تاریخی وجود ندارد. ابتدا ایرانستیزانی مانند ناصر پورپیرار شروع به تحریف افسانه استر کردند و سپس حسن عباسی و علیاکبر رائفیپور (با ظاهری مذهبی) داستانی جدید به وجود آوردند. این سخنان توسط مشرق نیوز، خبرگزاری تسنیم و... ترویج شد.
در گفتههای سلیمانی امیری تناقض وجود دارد و گویا او گفتهها و استدلالهای پیشین خود را فراموش کرده است. سلیمانی امیری یا اصلا با منابع آشنا نبوده است یا با غرض ورزی، بخشهای دلخواه را گزینش کرده است! ایشان گاهی به ترجمهها و فرضیههای قدیمی استناد میکند که نشان دهنده کم سوادی و بهروز نبودن ایشان در حوزه تاریخ ایران باستان است. چطور این افراد که تا این حد از فضای پژوهش دوران هخامنشیان دور هستند، به خود اجازه میدهند درباره آن دوران اظهار نظر کنند؟!
نشان شیر و خورشید نخستین بار در دوران صفویان وارد پرچم ایران شد. در دوران قاجار آشکارا رویکرد شیعی به نشان شیر و خورشید وجود داشته است و شمشیر به دست شیر افزوده شد. در سکهها، نوشته «اسد الله الغالب» (لقب امام علی) دیده میشود. هیچ کدام از نشانهای باستانی را با قاطعیت نمیتوان «شیر و خورشید» دانست و نشانهای شبیه به شیر و خورشید، اصلا جنبه ملی نداشتند بلکه جنبه نجومی و مذهبی داشتند.
زبان پارسی یا دری زبان تمدن ایرانی است و این زبان محدود به یک قوم نبوده است. از شرق تا غرب جهان ایرانی در پیشرفت و گسترش آن نقش داشتهاند. نواحی شرقی دارای زبانهای ویژه و محلی بودند (سُغدی، بلخی، خوارزمی و...). بر اساس منابع، دری اشاره به دربار پادشاهان ساسانی داشته است و دستاوردهای پایتختها برآمده از تلاش سرتاسر یک تمدن است. البته بزرگان خراسان نقش پررنگ و شگفتآوری در پیشرفت زبان و شعر پارسی داشتند.
علاوه بر نوشتههای روشن منابع درباره کتابسوزی، روایات فراوانی از ویرانی شهرها توسط سپاهیان خلفا وجود دارد. وقتی یک شهر به کلی ویران میشد، کتابهایش هم از بین میرفتند. به راستی کتابخانه سارویه، گنج شایگان و… چه شدند؟! ترجمه کتابهای ایرانی به زبانهای دیگر مانند زبان سریانی باقی مانده ولی اصل پهلوی کتابها به دست ما نرسیده است. نابودیها صرفا در وقت حمله سپاهیان خلفا نبود بلکه طی دههها در دوران سلطه خلفا بر ایران رخ داد.
آیا کسانی که ماساگتها را تُرک میدانند، میپذیرند که در ترکهای باستانی رسمهایی مانند فاحشگی عمومی و آدمخواری رایج بوده است؟! همانطور که روایت هرودوت درباره مرگ کوروش افسانهای و نادرست است، گفتار او درباره ماساگتها هم اغراق آمیز میباشد و البته ماساگتها هم هیچ ارتباطی به تُرکها ندارند. روایت هرودوت درباره مرگ کوروش بزرگ بیشتر شبیه به افسانه است و با شواهد تاریخی و یافتههای باستانی هماهنگی ندارد.
جایگاه درفش کاویانی در جهان اساطیری ایرانیان بسیار قابل توجه و حتی شگفت آور است. در شاهنامه، مهمترین و ارزشمندترین درفش ایرانیان همانا درفش کاویانی است که میتوان از آن با عنوان درفش میهنی ایران نام برد. ایرانیان برای درفش کاویانی جانفشانی میکردند و دشمنان هم نیروی ایران را در درفش کاویانی میدانستند و میخواستند آن را به چنگ آورند.
در شاهنامه هیچ جا از درفشی که نشان شیر و خورشید در کنار هم و در یک درفش آمده باشد، سخنی نیست. درفشهای غیر از درفش کاویانی، درفشهای سپاهیان و بزرگان بودهاند و جایگاه میهنی نداشتند و به صورت مداوم از آنها یاد نمیشود. اگر تصور کنیم درفشی با نشان شیر و خورشید، که خورشید آن با چهره انسانی ترسیم شده و شیر آن شمشیری به دست دارد، در داستانهای شاهنامه آمده است، کاملا نادرست میباشد.
به راستی در میان شخصیتهای تاریخی و جهانی چرا کوروش بزرگ خاص است؟ بیایید بررسی کنیم که آثار باستانی و منابع تاریخی درباره کدام یک از شخصیتهایی که در کتاب مقدس ستایش شدند، شرایطی مانند کوروش بزرگ دارند؟! به طوری که هم یونانیان، هم یهودیان و هم بابلیها او را ستایش کرده باشند و از زمان او نوشتههایی به دست آمده باشد که در آن رسیدگی به مردمان مورد توجه ویژه قرار گرفته است؟!
برخی میگویند اگر یورش الکساندر و خلفا باعث از بین رفتن آثار و یاد و خاطره دانشمندان ایران باستان شد چرا نام و آثار دانشمندانی مانند پورسینا (ابن سینا) پس از یورش چنگیز خان مغول از میان نرفت؟! اصلیترین تفاوت اعراب و یونانیها با مغولها، نابودی در دراز مدت و در دوران سلطه آنها بود. مغولها بیشتر نابودیها را هنگام یورش انجام دادند و در دراز مدت نابودی فراگیر نداشتند.
کشور ایران تهاجمهای بزرگی را به خود دیده است، از جمله آنها میتوان به تهاجم بزرگ الکساندر مقدونی و تهاجم خلفا اشاره کرد. از این بابت طبیعی است که نام بسیاری از دانشمندان از یاد برود. البته با توجه به فراگیری دانش و وجود دانشمندان زیاد، نامهای زیادی از ایران باستان به جا مانده ولی آثار آنها ناقص و اندک به دست ما رسیده است. حتی میتوان گفت یاد و خاطره بسیاری از دانشمندان ایران باستان محو شده است.
چندی پیش مهرداد ملک زاده در یک نشست خانه اندیشمندان سخنرانی کرد و علیه کوروش بزرگ سخن گفت و همانطور که از او انتظار میرود با ادبیات نامناسب سخن گفت. ادعاهای نادرست او آن هم در فضایی که هجمه سازماندهی شده در داخل ایران به تاریخ و فرهنگ ایران وارد میشود و در ترکیه اردوغانی به شهرهای ایرانی چشم طمع دارند، باعث شده که انتقادات به ملک زاده مطرح شود.
در ایران باستان دروغگویی یکی از بزرگترین رذائل اخلاقی محسوب میشد و ما نباید دروغ را بپذیریم چه به نفعمان باشد و چه به ضررمان. اینکه نخستین بار این مطالب نادرست توسط چه کسانی تولید شده است جای بررسی دارد! مشخص است که بسیاری از برگهها و کانالها صرفا مطالبی را بازنشر میکنند و خودشان تولید کننده اصلی محتوا نیستند. پس از مدتی شاهد جوسازی و واکنش وبسایتها و کانالهای ایرانستیز علیه این مطالب با هدف تخریب تاریخ و فرهنگ ایران هستیم.
هیچ شواهد قطعی وجود ندارد که نشان جیرفت، شیر و خورشید باشد. حاشیه تزئینی اینچنینی در بسیاری از آثار دیده میشود و حتی احتمال میرود که این حاشیه از گل و گیاهان الهام گرفته شده باشد نه خورشید! در میان آثار فراوان ایران باستان فقط چند مورد شبیه به نشان شیر و خورشید (مانند آناهیتا ایستاده بر شیر) به دست آمده است که با اطمینان نمیتوان گفت که آنها شیر و خورشید هستند و اصلا جنبه ملی نداشتند.
ششم فروردین که این روزها بیشتر به دلیل آنکه یادبودی از زادروز زرتشت است شناخته میشود، در متون کهن و باستانی ایرانی جایگاه ویژهای داشته است. این روز از دیر باز با عنوان نوروز بزرگ شناخته میشده است و بر اساس متون کهن بسیاری از پیروزیهای اساطیری ایرانیان از جمله پیروزیهای جمشید، کیخسرو، زرتشت و... در گذشته درباره این روز آمده است.
نوروز به خودی خود میتواند پاسخ دندان شکنی به یاوهسراییها باشد چرا که نشان دهنده علاقه و پایبندی ما به پژوهشهای دانشورانه است نه خرافات! این جشن باستانی در لحظه اعتدال بهاری گرامی داشته میشود که لحظهای اخترشناسانه است. وقتی چنین جشن دانشورانهای وجود دارد، طبیعی است که پیروان خرافات که ترویج دهنده بیدانشی و بیخِرَدی هستند، از جشن خِرَدمندانه استقبال نمیکنند و به دنبال تخریب این جشن باستانی هستند.
وجود شورش در لودیه پس از فتح این سرزمین را باید با تردید نگاه کرد چراکه فقط هرودوت چنین روایتی را گفته است و مورخان دیگر چیزی در این باره ننوشتهاند. شواهدی هم برای تایید روایت هرودوت وجود ندارند. این در حالی است که ادعاهای ایرانستیزان چندان با نوشتههای هرودوت هم راستا نیستند. آنطور که هرودوت نوشته کسانی که خود کوروش برای اموال سارد به آنها مسئولیت داده بود، اموال را دزدیدند و از سارد فرار کردند. شخصی با نام پاکتییس با کمک طلاهایی که از سارد ربوده بود، به استخدام مزدور پرداخت و سپس شورشیان توسط ایرانیان مجازات شدید شدند که شرح آن با افسانهها آمیخته شده است. تاریخ هرودوت سرشار از افسانههای غیر قابل پذیرش است و در داستان شورش لودیه هم چنین افسانههایی آمده است. برای همین درباره درستی گفتار هرودوت تردیدهای جدی وجود دارد. اگر این شورش وسیع بود و آنطور که هرودوت نوشته است، چند شهر درگیر این شورش میشدند حتما در نوشتههای دیگر مورخان مانند گزنفون و کتزیاس هم نمود پیدا میکرد ولی اصلا اینچنین نیست!
در سال ١۳۹۲ کتیبهای از زبان خشایارشا پیدا شد که این کتیبه بار دیگر بر سیاست آبادگری و مردم دوستی هخامنشیان تأکید میکند. پیش از این، منابع و شواهد زیادی حاکی از آبادگری و احترام به مردمان در این دوره بودهاند، اما در این سند خیلی آشکار، این موضوع از زبان شاهنشاه گفته میشود. در این سند، توجه ویژه به مردم آشکار تر میشود چرا که شادی مردم و خشنودی آنها، بسیار با اهمیت ترسیم شده است، به طوری که موضوع اصلی این کتیبه شادی و خشنودی مردمان است.
آنچه در داستان آرش کمانگیر چشمگیر است کمان ویژهای است که آرش با آن تیر را رها کرد. این کمان به فرمان سپندارمذ ساخته شد. آرش با آنکه که میدانست پس از پرتاب تیر پیکرش پاره پاره خواهد شد، بر فراز کوهی بلند رفت و به نام خدا و میهن تیر را رها کرد…