نکته قابل توجه، پیوند نقش برجسته مرد بالدار با کوروش بزرگ است. در یافتههای باستان شناسان در سالهای اخیر در منطقه پاسارگاد بخشی از کتیبه «منم کوروش پادشاه هخامنشی» به دست آمده است که میتوان از وجود کتیبه بالای سر تندیس انسان بالدار مطمئن شد. تا پیش از یافته اخیر برخی در فضای مجازی تلاشهایی میکردند که به کلی ارتباط نقش برجسته پاسارگاد با کوروش را رد کنند! با آنکه یافتههای جدید همه چیز را روشن کرده است
یکی از آثار قابل توجه پاسارگاد، نقش برجسته مرد بالدار میباشد. این نقش برجسته امروز آسیب فراوانی دیده است.
نکته قابل توجه، پیوند این نقش برجسته با کوروش بزرگ است، بهطوریکه تصاویر و نقاشیهایی از حدود دو قرن پیش وجود دارد که نشان میدهد بالای نقش برجسته، کتیبهای از زبان کوروش بزرگ بوده است و در آن کتیبه جملات «منم کوروش پادشاه هخامنشی» به سه زبان دیده میشود.
در یافتههای باستان شناسان در سالهای اخیر در منطقه پاسارگاد بخشی از کتیبه مورد اشاره به دست آمده است که میتوان از وجود کتیبه بالای سر تندیس انسان بالدار مطمئن شد (آخرین خبر، ۲۰ آبان ۱۳۹۷).
از منابع قدیمی و مهمی که وجود کتیبه را را نشان میدهند، میتوان به سفرنامه کرپورتر (Ker Porter) اشاره کرد که سفرنامه قابل توجهی است و مربوط به حدود ۲۰۰ سال پیش میباشد (Ker Porter, 1821: pp. 492-498) (ن.ک: تصویر ١).
تصویر ١: نقش برجسته مرد بالدار پاسارگاد به همراه کتیبه بالای آن: منم کوروش پادشاه هخامنشی (Ker Porter, 1821: pp. 492-493)
نقش برجسته مرتبط با کوروش هنوز هم در دسترس است و همانطور که گفته شد بخشی از کتیبه بالای آن هم به دست آمده است.
یافتههای جدید در پاسارگاد
در سال ۱۳۹۷ در بررسی محوطه کاخهای مجموعه پاسارگاد که توسط «پایگاه میراث جهانی پارسه-پاسارگاد» انجام گرفت بخشی از سنگ نبشته بالای نقش برجسته انسان بالدار پیدا شد و این یافته ابهامات ریادی را رفع کرد.
در این باره حمید فدایی، مدیر پایگاه میراث جهانی پارسه – پاسارگاد گفت:
در حال بررسی محوطه کاخ های مجموعه پاسارگاد بودیم که ناگهان به این سنگ نبشته برخوردیم… این تکه سنگ پیدا شده در محوطه کاخ های اطراف انسان بالدار پیدا شد و در ابتدا کارشناسان گمان میکردند که قسمتی از دیوارههای کاخها باشد اما با بررسیهای بیشتر مشخص شد که تکهای از کتیبه انسان بالدار است (آخرین خبر، ۲۰ آبان ۱۳۹۷).
حمید فدایی همچنین درباره نظراتی که پیش از این یافته مطرح بود، اینچنین گفت:
برخی از کارشناسان بر این باورند که این سنگ نبشته که در تصاویر دیده میشود متعلق به انسان بالدار نیست اما با پیدا شدن این تکه سنگ که ابعادش به ۷۰ تا ۸۰ سانتی متر میرسد و سطحی صاف دارد میتوان از اینکه چنین سنگ نبشتهای بالای سر تندیس انسان بالدار وجود داشته، مطمئن شد (همان).
پیش از این پژوهشگران زیادی از جمله برخی از پژوهشگران نامدار معتقد بودند بالای نقش برجسته انسان بالدار کتیبهای نبوده است ولی بسیاری از آنها سالها پیش از دنیا رفتهاند و نظرات آنها قبل از این یافته ارزشمند بوده است.
بنابراین با توجه به منابعی که پیش از این در دسترس بود و همچنین یافته های جدید تر دیگر نباید درباره پیوند نقش برجسته انسان بالدار با کوروش بزرگ، تردید کرد.
پیوند پاسارگاد با کوروش بزرگ با توجه به منابع
اسناد، مدارک و منابع زیادی حاکی از ارتباط کاخهای پاسارگاد و آرامگاهی که در آنجا وجود دارد با کوروش بزرگ هستند و میتوان گفت درباره این موضوع تردیدی وجود ندارد. به طوری که مورخان هم عصر الکساندر به صورت آشکار از دیدن آرامگاه کوروش یاد کردهاند. آنها ویژگیهایی مانند پلکانی بودن و مربعی شکل بودن آرامگاه کوروش در پاسارگاد را ذکر کردهاند و از وجود تابوت کوروش در آن سخن راندهاند.
از مشهورترین مورخانی که از آرامگاه کوروش یاد کرده اند میتوان به «آریان»، «استرابو» و «کنت کورس» اشاره کرد که سخن آریان بسیار با اهمیت است که از قول اریستوبولوس، یکی از همراهان الکساندر گفته میشود (Arrian, 29.1-11). روایت استرابو هم بسیار در این باره مشهور است.
این موارد نشان میدهد که آرامگاه کوروش در جهان باستان بسیار مشهور بوده است و در روایات گوناگون از آن یاد شده است و شکل و شمایل آن هم مورد توجه قرار گرفته است (برای دانش بیشتر نگاه کنید به: آرامگاه کوروش بزرگ در پاسارگاد).
اما علاوه بر دادههای تاریخی ذکر شده که اشتراک با هم دارند، آثار باستانی به جا مانده از پاسارگاد نشان میدهد که پاسارگاد مرتبط با کوروش بوده است. کتیبه مشهوری که به سه زبان پارسی باستان، ایلامی و اکدی، در آنجا وجود دارد که نوشته است: «منم کوروش پادشاه هخامنشی».
مواردی مانند آرامگاه کوروش، چند کتیبه از زبان کوروش، هنرهای ابتدایی هخامنشی و… که در پاسارگاد قرار دارند و همچنین نوشتههای مورخین یونانی درباره پیوند پاسارگاد با کوروش بزرگ، این موضوع را نشان میدهند که نقش برجسته مورد بحث مربوط به کوروش است. کتیبه بالای آن هم شکی را باقی نمیگذارد.
در کتاب کرپورتر تصاویر جالبی از آثار باستانی ایران در آن زمان وجود دارد که بسیاری از آنها تا به امروز قابل مشاهده هستند و مشخص میشود که دیدههایش را به صورت جالب ترسیم کرده است.
این نقش برجسته یا توسط خود کوروش بوجود آمده است و یا جانشینانش در بزرگداشت او ساختهاند و حتی احتمالا به مرور اضافاتی در آن پدید آوردند. یک احتمال وجود دارد و اینکه کتیبه بعدها هنگامی که خط میخی پارسی به وجود آمده و در زمان جانشینان کوروش بزرگ، به نقش برجسته اضافه شده است. هرچند فرضیههایی درباره وجود خط میخی پارسی در زمان کوروش بزرگ و حتی مادها هم وجود دارد. با این حال احتمال اینکه نقش برجسته بعد از کوروش بزرگ ساخته شده باشد هم وجود دارد.
جالب است که در این نقش برجسته تاجی بر سر کوروش قرار دارد که دارای دو شاخ قوچ میباشد. این دو شاخ قوچ یادآور رویای دانیال در کتب عهد عتیق و همچنین ذوالقرنین (ع) (دارای دو شاخ) در قرآن میباشد. درست است که تاج یا کلاه دارای دو شاخ در پادشاهان دیگر و اقوام دیگر از جمله مصر هم دیده میشده است (مانند تاج hemhem) و گویا برای نشان دادن بزرگی کاربرد داشته است، اما شباهت فراوان کوروش به ذوالقرنین (همانند وجود سدی مرتبط با کوروش، شباهت ترتیب فتوحات کوروش به ذوالقرنین، بررسی شأن نزول آیات ذوالقرنین و…) باعث شده است که بسیاری از پژوهشگران (به تأیید علامه طباطبایی) کوروش بزرگ را محتملترین گزینه برای ذوالقرنین (ع) بدانند.
مخالفان چه میگفتند؟
با وجود شواهد گوناگونی که نشان میدهند نقش برجسته مرد بالدار پاسارگاد، با کوروش بزرگ در ارتباط بوده است (از جمله همان کتیبه از زبان کوروش بزرگ)، اما چند سالی بود که برخی در فضای مجازی تلاشهایی میکردند که به کلی ارتباط نقش برجسته پاسارگاد با کوروش را رد کنند! این اظهارات جدا از نظرات پژوهشگران در محیطهای آکادمیک مطرح میشد و بیشتر از جانب کوروشستیزان تبلیغ میشد که قصد داشتند هخامنشیان را به کلی نادیده بگیرند.
تا پیش از یافته اخیر که وجود کتیبه در بالای نقش برجسته انسان بالدار را اثبات کرد، آنها به دنبال رد کردن این کتیبه بودند و بیشتر تلاش آنها هم روی همین موضوع بود. با این حال موارد دیگری را هم میآورند و با آنکه یافتههای جدید همه چیز را روشن کرده است.
یکی از مواردی که برای رد ارتباط این نقش برجسته با کوروش بزرگ بیان میکردند، وجود نقشهایی مشابه نقش برجسته پاسارگاد در تمدنهای دیگر از جمله مصر بود. حتی برخی افراد کار را فراتر میگذشتند و میگفتند نقش برجسته پاسارگاد نگاره یک بُت است!!! این اظهارات علاوه بر اینکه بدون پشتوانهای مستند بیان میشد، کمی خنده دار بود.
برای مثال به تصاویر زیر اشاره میکردند و مدعی میشدند که چون چنین تاجی (آن هم فقط تاج!) در مصر وجود داشته است، نقش برجسته پاسارگاد، ربطی به کوروش ندارد (تصویر ۲).
تصویر ۲: تاجی همانند تاج نقش برجسته پاسارگاد در آثار مصری
لازم به ذکر است که این تاج که هِمهِم (Hemhem) نام دارد، در آثار مصری بر سر یک الهه یا شخص خاص دیده نشده است بلکه اشخاص گوناگونی با چنین تاجی ترسیم شدهاند. شمایل این تاج هم در همه نقشهای مصری یکسان نیست (به تفاوت شمایل در تصویر ۲ توجه بفرمایید). گویا با این تاج قدرت و بزرگی را نشان میدادند؛ چنین مینماید که فراعنه چنین تاجی را در مراسم تشریفاتی بر سر میگذاشتند (ن.ک: محمدپناه، ۱۳۸۴: ص ۴۳).
در هر حال چنین استدلالی ناشی از عدم آشنایی با هنر هخامنشی است چرا که هخامنشیان از عناصر هنری تمدنهای مختلف استفاده میکردند. در همین نقش برجسته پاسارگاد، عناصر هنری میان رودان (بین النهرین) و ایلام هم دیده میشود و نه صرفا عناصر هنری مصری. حال ممکن است عناصر هنری دیگر مانند عناصر فنیقی هم در آن دیده شود. به عبارتی ما در هنر هخامنشی تبادلات فرهنگی و هنری با اقوام و ملل دیگر را میبینیم. موضوعی که در طول تاریخ هم در ایران و هم در تمدنهای دیگر وجود داشته است.
اما در هنر هخامنشی به نظر میرسد تأکید زیادی بر تلفیق عناصر هنری وجود داشته است. اتفاقا نکته جالب هنر هخامنشی در این است که این همه عناصر هنری گوناگون را به این شکل گردهم آوردهاند؛ از جمله دستاوردهای هنری مصر و میانرودان. گردآوری این همه هنر در کنار یکدیگر، نشانی از پاسداشت فرهنگ و هنر تیرههای گوناگون میباشد و بازگوکننده سیاستهای فرهنگی هخامنشیان است.
در این بین نباید از تأثیر هنرهای پیشین فلات ایران هم در هنر میانرودان، هم در مصر و هم در هنر هخامنشی غافل شد. برای مثال در اسناد سومری از تبادلات هنری با مناطقی از فلات ایران سخن به میان آمده است. مدارک فراوان باستانشناختی نشان میدهد که از هزاره چهارم ق.م روابط سیاسی، فرهنگی و اقتصادی پیوستهای میان دولت-شهرهای سومری و حکومتهای موجود در بخشهای شرقی و شمال شرقی ایران برقرار بوده است. روابط فرهنگی و سیاسی از طریق متون بین النهرینی، به ویژه متن مشهور «انمر کار و فرمانروای ارتّ» تأیید شده است (مجیدزاده، ١۳۸۷: ص ١۲۸). اکنون شواهد و مدارک گوناگون، از جمله منابع خط میخی از بینالنهرین آشکارا نشان میدهد که خاستگاه بخش چشمگیری از هنر سومری، جنوب شرق ایران، یعنی استان کرمان بوده است (همان: ص ١۲۹). این موارد آشکارا نشان میدهند که هنر میان رودان تا حدودی تحت تأثیر هنر بخشهایی از فلات ایران بوده است و مناطق گوناگون با یکدیگر تبادلات فرهنگی داشتهاند.
اما نکته مهمی که در تبادلات فرهنگی و هنری در زمانهای گوناگون وجود داشته این بوده است که عناصر هنری را از دیگر اقوام و ملل می گرفتهاند و سپس به آن تعابیر بومی میدادند. برای مثال هخامنشیان عناصر هنری را از تمدنهای مختلف گرفتهاند و به آن تعابیر ایرانی دادهاند. این موضوع در نگاره مشهور به فروهر محتمل است.
حتی تعبیری که از یک عنصر هنری و یا یک نقش می شود به مرور تغییر می کند. همانطور که نقشهای شیر از هزاران سال پیش در ایران جایگاه داشته است و تعابیر گوناگونی در طول تاریخ از آن شده است و بعد از اسلام حتی گاهی نمادی از امام علی (ع) (اسد الله) شده است.
استدلال کسانی که مدعی میشدند چون در تمدن مصر نقشهای تاجی همانند تاج نقش برجسته پاسارگاد وجود داشت پس ربطی به کوروش ندارد، همانند این است که مثلا در بررسی تصویر زیر از امام علی (ع) (تصویر ۳)، بگوییم چون دور سر او هالهای از نور قرار دارد، پس ربطی به امام علی (ع) ندارد و با توجه به نقش یک ایزد ایرانی (احتمالا میترا) در نقش برجستههای ساسانی (تصویر ۴) بگوییم نگاره مذکور (تصویر ۳) میترا است و ربطی به امام علی (ع) ندارد!!!
تصویر ۳: شیرخدا، اثر ابوالفضل میرزابیگیتصویر ۴: نقش یک ایزد ایرانی (احتمالا میترا) در تاق بستان (سرافراز و فیروزمندی، ۱۳۸۷: ۲۸۴)
در تصاویر امام علی (ع) از گذشته تا کنون ممکن است عناصر هنری اقوام و ملل گوناگون از جمله عنصرهای ایرانی، رومی و حتی عناصر هنری جدید اروپایی دیده شود، اما همه میدانیم که هنرمند با دید هنری خود تصویر امام علی (ع) را ترسیم کرده و سعی در زیبا شدن این تصویر داشته است.
یکی از نمونههای تبادلات فرهنگی و هنری جالب در طول تاریخ، دیوارنگاریهای سغدی هستند. کسانی که با دیوارنگاریهای سغدی آشنایی دارند به خوبی میدانند که هنر سغدی به واسطه موقعیت جغرافیایی خود از عناصر هنری اقوام و ملل گوناگون الهام گرفته است. نقاشیهای سغدی شباهت آشکاری با هنر ساسانی به ویژه نقش برجستههای کهن ساسانی دارند، با این حال از هنر اقوام دیگر، از جمله چینیان، یونانیان و هندیان تأثیر پذیرفته است (ن.ک: خالقیان، ١۳۹۴: ص ۸۵-۸۹).
استدلال کسانی که به دلیل وجود عناصر هنری مصری و میانرودانی و فنیقی در نقش برجسته پاسارگاد، پیوند آن با کوروش را رد میکردند، همانند این بود که بگوییم چون در نقاشیهای سغدی رستم (تصویر ۵)، شباهتهایی به هنر ساسانی یا چینی و… دیده میشود، این نقش پادشاه ساسانی یا یک اسطوره چینی است و ربطی به رستم ندارد!!!!
تصویر ۵: جنگ رستم با هیولایی به شکل مار، یافته شده از پنجکنت (Росписи Пенджикента, 2012)
چنین تبادلات فرهنگی و هنری در دوران پس از اسلام هم وجود داشته است. از جمله میتوان به تأثیر هنر و معماری ایران ساسانی بر معماری مسجدها اشاره کرد. ساخت گنبد به مثابه یکی از پیشرفتهترین تکنیکهای پوشش دهانه در دنیای باستان در معماری ساسانی راه تکامل میپیمود و شاهد اوج شکوفایی خود در کاخ فیروز آباد فارس بود. در قرن چهارم هجری و در مقبره امیر اسماعیل سامانی بود که گنبد دوباره به معماری ایران بازگشت و در ساخت بنای دوازده امام در یزد، مسجد جامع قروه و سپس گنبدخانه نظام الملک (همگی در قرن پنجم هجری) به کار رفت. ایوان نیز به گونهای مشابه به معماری مسجد بازگشت و به مثابه یکی از اصلیترین عناصر الگوی ساخت مسجد را دگرگون کرد (اکبری، ۱۳۹۳). بدون شک در دوران پس از اسلام تعابیری نوینی هم از گنبد و ایوان به وجود آمد.
پس با توجه به استدلال دوستان که میگویند نقش برجسته پاسارگاد نمادی از بت یا چنین چیزهایی است، پس بیاییم و بگوییم مساجد ایران در دوران پس از اسلام معابد زرتشتی هستند!!!
تصور بفرمایید که امروزه هم از سبکهای هنری مختلف استفاده میکنند که روزگاری در نقاشیهای مربوط به حضرت عیسی (ع) به کار میرفته است. فرض کنید کسی بیاید و دکتر مصدق را با تلفیق چند هنر غربی ترسیم کند. آن هم برخی از سبکها و عناصری که در روزگاران پیشین با آنها حضرت عیسی (ع) را ترسیم می کردند. آن وقت ما بیاییم و بگوییم این تصویر مصدق نیست و تصویر عیسی (ع) است!! یا با رویکرد افراد دیگر که نقش برجسته پاسارگاد را یک بت مینامند، بگوییم نماد مسیحیت در دکتر مصدق یافت شد پس مصدق مسیحی بوده است!!!
آیا این استدلال ها منطقی است؟! آیا ناشی از عدم آشنایی با تبادلات هنری و فرهنگی در طول تاریخ نیست؟!
اینکه کلاه دو شاخ که به نظر میرسد نشانهای از بزرگی، در مصر بوده است، در نقش برجستهای مرتبط با کوروش ترسیم کردهاند، هیچ منافاتی با قضیه کوروش و ذوالقرنین ندارد. اساسا به نظر میرسد ذوالقرنین لقبی بوده که برای بزرگی پادشاهان به کار میرفته است. این لقب ممکن است برای پادشاهان گوناگون و حتی به زبانهای گوناگون به کار رفته باشد! حتی چند پادشاه وجود داشتهاند و آنها را با کلاه یا تاجی دارای دو شاخ ترسیم کردهاند (مانند سکههای الکساندر مقدونی). آیا لقب شیر به واسطه دلاوری در طول تاریخ فقط و فقط به امام علی (ع) داده شده است؟! خیر ممکن است افراد زیادی قبل و بعد ایشان در نواحی گوناگون جهان، چنین لقبی گرفته باشند.
اما نکته آنجاست که از گفتار قرآن درباره ذوالقرنین مشخص میشود که موضوعی درباره شخص به خصوصی سوال شده که اتفاقا پادشاه بزرگی بوده است. همانطور که اشاره شد شباهت زیادی بین کوروش و ذوالقرنین دیده میشود و نقش برجسته پاسارگاد صرفا یکی از شواهد است.
از موارد دیگری که در رد ارتباط نقش برجسته پاسارگاد با کوروش گفته میشود این است که در اقدامی عجیب می گویند کرپورتر کتیبه بالای نقش برجسته را باب میل خود اضافه کرده است! حال که بخشی از کتیبه به دست آمده مشخص می شود که این اظهارات کاملا نادرست بود.
در کتاب کرپورتر تصاویر جالبی از آثار باستانی ایران و نواحی دیگر در آن زمان وجود دارد که بسیاری از آنها تا به امروز قابل مشاهده هستند و مشخص میشود که او دیدههایش را به صورت مطلوب ترسیم کرده است هرچند در نقاشی ممکن است خطاهایی رخ دهد. خیلی بدبینانه و شاید متعصبانه بود که میگفتند وی دروغ ترسیم کرده است!
اینکه کتیبهای از زبان یک شخص تاریخی بالای نقش برجسته پاسارگاد وجود داشته است، آشکارا نشان میدهد که این نقش برجسته برای بزرگداشت یک ایزد یا الهه ترسیم نشده است بلکه برای بزرگداشت یک شخص ایجاد شده است و طبیعی است که از عناصر هنری تمدنهای گوناگون بهره برده اند؛ موضوعی که در بررسی همه هنرها به ویژه هخامنشی منطقی است.
همانطور که ملاحظه می فرمایید هیچ دلیل قانع کننده و مطلوبی برای رد ارتباط نقش برجسته پاسارگاد با کوروش وجود نداشت. انبوهی از شواهد و مدارک وجود دارند که نشان میدهد این نقش برجسته مرتبط با کوروش است. پیدا شدن بخشی از کتیبه بالای نقش برجسته دیگر همه چیز را روشن کرده است.
– اکبری، علی (خرداد ۱۳۹۳). «ظهور مجدد گنبد در معماری ایران پس از اسلام و تجلی باورهای اعتقادی و مفاهیم عرفانی در آن». اطلاعات حکمت و معرفت. س ۹، ش ۹۸.
– خالقیان، مجید (شهریور ١۳۹۴). «نقش سغدیان در حفظ، تداوم و گسترش فرهنگ ایرانی در عهد باستان». پایاننامه کارشناسی ارشد. دانشگاه تهران.
– سرفراز، علی اکبر؛ فیروزمندی، بهمن (۱۳۸۷). باستانشناسی و هنر دوران تاریخی ماد، هخامنشی، اشکانی، ساسانی. ویرایش حسین محسنی و محمد جعفر سروقدی. تهران: مارلیک.
– مجید زاده، یوسف (مرداد و شهریور ١۳۸۷). «جیرفت: کهن ترین تمدن شرق». اطلاعات سیاسی – اقتصادی. شماره ۲۵١ و ۲۵۲. صص ١۲۸-١۴۹.
– محمدپناه، بهنام (۱۳۸۴). اسرار تمدن مصر باستان. تهران: سبزان.
– Ker Porter, Robert (1821). Travels In Georgia, Persia, Armenia, Ancient Babylonia, During the years 1817, 1818, 1819 and 1820. London: Printed for Longman, Rees, Orme, and Brown.