منابع موثق تاریخی بارها از کشتار مردم بیگناه توسط سپاهیان خلفا در فتوحات نوشتهاند. باید پذیرفت کشورگشاییهای سپاهیان خلفا آنطور که تبلیغ میشود همیشه همراه با صلح و آشتی نبوده است بلکه جنایات فراوانی در این کشورگشاییها رخ داده است.
نوشتارها درباره جنایات اعراب در ایران:جنایات اعراب در ایران
منابع موثق تاریخی بارها از کشتار مردم بیگناه توسط سپاهیان خلفا در فتوحات نوشتهاند. تجاوز و بردهداری از کارهای رایج بوده است. منابعی مانند تاریخ طبری، آثارالباقیه، اخبار الطوال، الکامل، تاریخ بخارا، فتوح البلدان بلاذرى و... روایات فراوانی از کشتار گسترده ایرانیان توسط سپاهیان خلفا نوشتهاند. در شهرها و مناطقی چون استخر، طمیسه، ری، شاپور، گرگان، سرخس، نهاوند، جلولا، سغد، بخارا، خوارزم و… کشتار و ستمهای فراوانی رخ داده است.
پس از یورش خلفا، شهر باستانی استخر هیچگاه نتوانست جایگاه باستانی خود را بازیابد. هنگام فتح استخر در سال ۲۳ هجری، سپاهیان خلیفه کشتار وسیع انجام دادند و بازماندگان را جمع کردند و جزیه بر آنها تحمیل کردند. بعدها عبدالله بن عامر سوگند خورد که آنچنان از مردم استخر بکشد تا جوی خون به راه افتد.
در بررسی یورش سپاهیان خلفا به ایران، منظور از صلح، توافق بر سر باج و جزیه دادن از سوی مردم بی دفاع شهرها به یورشگران بوده است! آنطور هم نبوده است که صرفا بحث جزیه مطرح باشد بلکه برخی اوقات سپاهیان خلفا مبالغ هنگفتی را میگرفتند تا از حمله دست بردارند. باید پذیرفت کشورگشاییهای سپاهیان خلفا آنطور که تبلیغ میشود همیشه همراه با صلح و آشتی نبوده است بلکه جنایات فراوانی در این کشورگشاییها رخ داده است.
علاوه بر نوشتههای روشن منابع درباره کتابسوزی، روایات فراوانی از ویرانی شهرها توسط سپاهیان خلفا وجود دارد. وقتی یک شهر به کلی ویران میشد، کتابهایش هم از بین میرفتند. به راستی کتابخانه سارویه، گنج شایگان و… چه شدند؟! ترجمه کتابهای ایرانی به زبانهای دیگر مانند زبان سریانی باقی مانده ولی اصل پهلوی کتابها به دست ما نرسیده است. نابودیها صرفا در وقت حمله سپاهیان خلفا نبود بلکه طی دههها در دوران سلطه خلفا بر ایران رخ داد.
موضوعی که ابن خلدون درباره آن عبارت «و هم گویند» را میآورد، مربوط به دریافت علوم یونانیان از ایران باستان بوده و نه کتابسوزی که به فرمان عمر بن خطاب انجام شده است! چرا که ابن خلدون پس از بیان روایت کتابسوزی مینویسد: «....این است که علوم عقلی ایرانیان از میان رفت و چیزی از آنها به ما نرسید....». اگر ابن خلدون در این خصوص تردید داشت، اینچنین صریح نتیجه گیری نمیکرد.
درباره علل و انگیزه این اقدام، گفته های فراوانی مطرح شده است اما به نظر می رسد این اقدام واکنشی به سخت گیری های آن عصر بوده است. پیروز مجبور بود روزانه مبلغ زیادی را به مغیرة بپردازد و این موضوع باعث ناراحتی او شد. وی به نزد عمر بن خطاب گلایه کرد و عمر هم به او گفت وقتی آن غلام این همه کار می داند، مبلغی که می پردازد چندان هم زیاد نیست...