نشان پایگاه خِرَدگان
تاریخ و فرهنگ ایران زمین

هویت ایرانی، از دعای باستانی تا ایرانشهر

نگاهی کوتاه:

تا وقتی هویت فراگیر ایرانی وجود نداشت، خطرات سه گانه (دشمن، خشکسالی، دروغ) در برابر هویت‌های سه گانه (خانواده، خاندان، قوم) قرار می‌گرفتند. گویی ایرانیان با هویت چهارم (هویت ایرانی) که باعث همگرایی و در نتیجه نیرومندتر شدن آنها می‌شد، به جنگ خطرات سه گانه رفتند.

در تاریخ پر فراز و نشیب ایران، گاهی آنچه باعث همگرایی می‌شده، خطرات بزرگ پیش روی اقوام گوناگون بوده است. دور ماندن از این خطرات گاه تبدیل به آرزوها و خواسته‌های مشترک می‌شده است.

وقتی در آثار و منابع باستانی جستجو کنیم که چه چیزهایی باعث شد تا ایرانیان به سمت همگرایی بروند، یک دعای باستانی بسیار قابل توجه است.

در کتیبه‌های هخامنشی دعای بسیار مشهوری از داریوش بزرگ به جا مانده است که می‌گوید «اهورامزدا این مردم را بپاید از سپاه دشمن، از گرسنگی و از دروغ؛ بر این مردم، سپاه دشمن، قحطی و دروغ، چیره نشود» (1).

از این دعای باستانی سه خطر مهم برداشت می‌شود:

۱- یورش سپاه دشمن

۲- خشکسالی و گرسنگی

۳- تباهی و دروغ

قطعا این سه عامل باعث تمایزات و تشابهات می‌شدند.

این دعا احتمالا از ابداعات خود داریوش بزرگ نیست و طی سالیان دراز و پس از رنج و دردهای فراوان، در میان مردم رایج شده و داریوش آن را در کتیبه‌ها ثبت کرده است که می‌تواند منبع دست اول و بسیار خوبی برای بررسی اندیشه‌های مردمان باستانی باشد.

تمدن‌های پیش از تاریخ فلات ایران با آنکه به پیشرفت‌های قابل توجهی رسیده بودند اما معمولا به دلیل یکی از این سه خطر از بین رفتند. از تهاجماتی که به تمدن‌ها می‌شد گرفته تا خشکسالی‌های خانمان سوز که دلیل مهاجرت‌های گسترده بود.

همچنین نگاه کنید به:

آنچه باید از دعای دور ماندنِ «دشمن، خشکسالی و دروغ» آموخت

 

از سوی دیگر هویت‌های چهارگانه در جهان ایرانی هم قابل توجه است. به زبان امروزی این هویت‌ها عبارتند از: خانواده، خاندان، قوم و هویت فراگیر (هویت ایرانی)

تا وقتی هویت چهارم یعنی هویت فراگیر ایرانی وجود نداشت، هویت‌های سه گانه در برابر خطرات سه گانه قرار می‌گرفتند. گویی ایرانیان با هویت چهارم که باعث همگرایی و در نتیجه نیرومندتر شدن آنها می‌شد، به جنگ خطرات سه گانه رفتند.

این موضوع با توجه به اتحادیه‌هایی که در هزاره‌های پیش از میلاد رخ می‌داد قابل تحلیل است. 

در جهان باستان اقوام کوچ رویی بودند که کارشان یورش بردن و غارت بود و به زمین‌ها و دام‌های اقوام دیگر یورش می‌بردند. برخی از این یورشگران حکومت‌هایی تشکیل می‌دادند و بر اقوام مغلوب ریاست می‌کردند.

اقوام دامدار و کشاورز بیشترین لطمه را می‌دیدند. از این روی طبیعی بوده که اقوام ساکن فلات ایران که دامدار و کشاورز و... بودند به همگرایی بیاندیشند. چنین می‌نماید که قیام‌هایی علیه یورشگران و حاکمان ستمگر شکل می‌گرفت که در داستان‌هایی مانند قیام کاوه آهنگر نمود پیدا کرده است.

آشکار است که ایرانیان نیاز به همگرایی و همبستگی داشتند وگرنه مغلوب سپاه دشمن، خشکسالی و تباهی می‌شدند.

با آنکه نمی‌توان با قاطعیت ریشه هویت ایرانی را در مذاهب و ادیان جستجو کرد ولی باید پذیرفت آیین زرتشتی همراستا با نیازهای اقوام گوناگون پدید آمد و نقطه عطفی در همگرایی ایرانیان بود.

هنگامی که به گاتهای زرتشت نگاه کنیم سراسر سخن از مبارزه با دروغ است. یعنی یکی از همان خطرات که در دعای باستانی از آن یاد می‌شود.

دروغ در زبان باستانی مفهومی بسیار گسترده دارد. دروغ در اندیشه‌های باستانی به بی‌نظمی، تباهی، فساد و... اشاره دارد. یعنی وقتی فرمانروایان به سمت بی‌نظمی، فساد و ظلم و ستم پیش می‌رفتند در واقع به سوی دروغ گام بر می‌داشتند.

توجه و مقابله با دیگر خطرات (خشکسالی و دشمن) هم در آموزه‌های زرتشتی فراوان است.

برای نمونه نیالودن آب و خاک پیش از هر چیز یادآور پاسداری از طبیعت و مدیریت آب برای دوران خشکسالی است.

هنگامی که به داستان‌هایی مانند یادگار زریران نگاه کنیم که نمود آشکاری هم در شاهنامه داشته است، یک همبستگی شورانگیز میان میهن و آیین دیده می‌شود. ایرانیان زرتشتی برای دفاع از میهن به جنگ دشمنان می‌روند. سپاه دشمن که همان مهم‌ترین خطری است که در دعای باستانی از آن یاد شده است.

در آیین زرتشتی نوعی رواداری وجود داشت (2) و این رواداری باعث می‌شد که اقوام گوناگون حتی با سنت‌های مختلف جذب این آیین شوند و امکان بسیار خوبی فراهم می‌کرد تا ایرانیان همبسته شوند و با سپاه دشمن، خشکسالی و دروغ مبارزه کنند.

در بخش‌های مختلف اوستا از سرزمین‌های ایرانی یاد می‌شود که دیگر اینجا مطمئن هستیم که فرایند تشابهات و تمایزات آغاز شده است و هویت ایرانی جلوه می‌کند. ولی از آنجایی که بسیاری اقوام یکجا نشین نبودند و در این مقطع تاریخی هنوز نمی‌توان از کشور ایران نام برد.

جنگ‌های میان اقوام ایرانی‌زبان سکایی (احتمالا غیر زرتشتی) با ایرانیان زرتشتی، احتمالا ریشه‌های بسیاری از داستان‌ها بوده است. شاید جنگ‌های ایرانیان و تورانیان در حماسه‌های ایرانی تحت تاثیر همان جنگ‌ها شکل گرفتند و حتی داستان‌ها درباره دوره‌های پیش از زرتشت هم گسترش یافتند.

دوران ماد، از تلاش‌های موفق در راستای همبستگی ایرانیان بود به طوری که می‌دانیم که قلمروی بزرگی زیر فرمان پادشاهان ایرانی بوده است. در منابع یونانی از دیاکو (پادشاه ماد) به عنوان شخصی که به دادگری مشهور بوده یاد می‌شود. در ادامه‌ی مادها شاهنشاهی بزرگ هخامنشی نقطه عطفی در تاریخ ایرانیان بود. کوروش بزرگ باعث یک همبستگی تاریخی میان ایرانیان شد تا در برابر یورش دشمنان بزرگ جهانی ایستادگی کنند و پیروز شوند.

نگاه کنید به:

کوروش و جنگ جهانی دوران باستان

 

هخامنشیان فقط بر ایرانیان حکمرانی نمی‌کردند و بخش‌های با اهمیت مانند ایلام و بابل دارای هویت‌های مستقل بودند. از آنجایی که ایرانیان دارای پیشینه‌ای روادارانه و جذب اقوام گوناگون را داشتند با رویارویی با هویت‌های مختلف چندان بیگانه نبودند و همین باعث می‌شد که با روا داری حکومت کنند. حتی معابد و شهرهای دیگر اقوام و ملل را آباد کنند.

بعدها وقتی یونانیان و مقدونیان بر اقوام دیگر برتری یافتند، رواداری هم کمرنگ تر شد. بسیاری از شهرهای باستانی مانند بابل به حاشیه رفتند و جایگاه با شکوه خود را از دست دادند و تبدیل به شهرهای کهن شدند.

باز هم خطرات سه گانه پر رنگ شد و حتی خوزیان که ساکنان ایلام باستان بودند و در دوران هخامنشیان آمیختگی‌های فراوانی با ایرانیان پیدا کردند و تاثیر بسیاری زیادی در تمدن هخامنشی و ایرانیان گذاشتند بخشی آشکار از جهان ایرانی بودند.

دوران اشکانیان از نقاط عطف دیگر در هویت ایرانی است. پادشاهانی مانند بلاش اشکانی علاقه ویژه‌ای به فرهنگ باستانی و زرتشتی داشتند و تلاش‌های فراوانی برای احیای فرهنگ ایرانی کردند و شاید بلاش اشکانی بیشترین تاثیر را بر اردشیر بابکان، بنیانگذار شاهنشاهی ساسانی گذاشت. در دوران اشکانی واژه‌های مرتبط با ایران مانند آریان و… بیشتر مورد توجه قرار گرفت.

دکتر جلال خالقی مطلق در مقاله خواندنی خود درباره نام کشور ایران می نویسد:

این‌که نام ایران نخستین بار در زمان اردشیر پاپکان نام رسمی کشور ایران شده باشد بعید است، بلکه محتمل است که ساسانیان نام ایران و انیران را نیز مانند لقب شاهانِ شاه و بسیاری دیگر از آیین‌های درباری و کشورداری از پارت‌ها گرفته بودند.

برای اثبات این مطلب اگر چه سندی از دوره‌ی اشکانی در دست نیست، ولی همان سنگ‌نوشته‌های ساسانی دلیل مهمی ارایه می‌دهند. این سنگ‌نوشته‌ها نه فقط به پهلوی ساسانی یعنی پارسیگ، بلکه به پهلوی اشکانی یعنی پهلویگ (و برخی به یونانی) نیز نوشته شده‌اند که خود نخست وابستگی زبان پارسیگ را به عنوان زبان رسمی اداری به زبان پهلویگ نشان می‌دهد.

اما صورت ایران در این سنگ‌نوشته‌ها در پارسیگ Eran و در پهلویگ Aryan است (هم‌چنین Aneran در پارسیگ و Anaryan در پهلویگ، Eransatr در پارسیگ و Aryanxstr در پهلویگ). از این اختلاف می‌توان و باید نتیجه گرفت که پارت‌ها قلمرو خود را آریان می‌گفتند (ن.ک: نگاهی به نام ایران در گذر تاریخ).

اما تردیدی نیست که تحولاتی که ساسانیان پدید آورند و کشوری متمرکز و نیرومند ساختند که دارای تشکیلات بزرگ بود، ایرانیان را به مفاهیم امروزین «کشور» نزدیک و نزدیک‌تر کرد.

رفته رفته در دوران ساسانیان از ایرانشهر یاد شد که کشوری بزرگ با عناصر فرهنگی مشخص بود و باعث پیشرفت قابل توجه تمدن ایرانی شد.

در دوره های اوج ساسانیان، ایرانیان را از خطر یورش دشمن، خشکسالی و تباهی دور ماندند.

تا قرن‌ها پس از فروپاشی ساسانیان، حکومت خوشنام آنها نماد حکمرانی خوب در نزد مردمان جوامع ایرانی و اسلامی شده بود و مسلمانان تاثیرات بسیاری از فرهنگ و تمدن ایران باستان پذیرفتند. 

این گذشته خوشنام کاری می‌کرد که هیچگاه هویت ایرانی از یادها نرود و حتی برخی از عناصر مرتبط با هویت ایرانی که ریشه در دوران ساسانیان داشت مانند زبان دری (پارسی نوین) روز به روز پیشرفت کرد.

پانویس:

۱- کتیبه DPd، بند ۳- لوکوک، پی‌یر (۱۳۸۹). کتیبه‌های هخامنشی. ترجمه نازیلا خلخالی. به کوشش ژاله آموزگار. چاپ سوم. تهران: نشر و پژوهش فرزان روز. 

۲- اینکه بسیاری از جشن‌های ایرانیان ریشه در دوران پیش از زرتشت دارند نشان دهنده این رواداری است.

دیدگاه شما:



تماس با نویسنده:


دیدگاه خود را با نویسنده در میان بگذارید:

به کار گیری یا روگرفت از نوشته‌های این پایگاه تنها پس از پذیرش قوانین پایگاه امکان پذیر است: قوانین پایگاه خِرَدگان
توسعه نرم افزاری: مجید خالقیان
هویت ایرانی، از دعای باستانی تا ایرانشهر
خِرَدگان