نشان پایگاه خِرَدگان
تاریخ و فرهنگ ایران زمین

نقد غلبه‌ی نمادهای بیگانه بر هویت کهن ایرانی

بارگذاری نخستین: ۲۰ تیر ۱۴۰۴

این نوشتار، از نوشتارهای ارسالی کاربران است

نوشتارهای ارسالی کاربران بر اساس پیمان‌نامه کاربری منتشر می‌شوند. نگاه کنید به:

پیمان‌نامه کاربری


نگاهی کوتاه:

این یادداشت نه نفی کننده‌ی فرهنگ‌های دیگر، بلکه دعوتی است به یادآوری! به یادآوردن هویت راستین ایرانی است. به یادآوردن این نکته که ما نیازی به واردات اسطوره نداریم، زیرا خود روزی خالق آنها بوده‌ایم. نمادها فقط تکه‌هایی از فرهنگ نیستند؛ آنها حامل معنا، جهان‌بینی و الگوهای روانی‌اند. هنگامی که جامعه‌ای به نمادهای بیگانه دل می‌بندد، به صورت ناخودآگاه، جهان بینی آن بیگانه را هم جذب می‌کند.

آنچه خود داشت ز بیگانه تمنا می‌کرد (منبع تصویر).

پیش‌گفتار

در سرزمینی که آفتاب نخستین تمدّن‌ها بر آن تابیده و ریشه‌های فرهنگ، اخلاق و قانون به هزاران سال پیش باز می‌گردد، آیا شایسته است که نمادهایی برگرفته از بیگانگان، بر جان و اندیشه‌ی ما سایه بیفکند؟ ما مردمانی هستیم با تاریخ هفت هزار ساله، با اندیشه‌هایی زاده‌ی خاک مان، نه تحمیل شده از بیگانگان با این همه، امروز در خیابان‌ها، در مراسمات و رویدادهای «ملّی گرایانه» هم از نمادها و نشان‌هایی استفاده می‌گردد که ملّیت، هویت و پیشینه ی کهن ایران را عملاً زیرسؤال می‌برد!

مردمانی با حافظه‌ی کوتاه

برای مردمی که روزگاری کوروش بزرگ را داشتند؛ پادشاهی که استوانه‌ای در وصف انسانیت او نگاشته شد و با عنوان «نخستین منشور حقوق بشر» شناخته می‌شود و حتی دشمنان‌اش را با کرامت انسانی نگریست، عجیب است که این چنین مجذوب شخصیت‌ها و نمادهایی شوند که از سنت‌های بیگانه آمده‌اند، بی آنکه حتی لحظه‌ای از خود بپرسند این نمادها متعلق به کدام خاک‌اند، کدام وجدان فرهنگی را بازتاب می‌دهند، و چه نسبتی با روان ایرانی دارند؟!

کوروش بزرگ و اشَو زرتشت – نه اسطوره و حاصل مَدحِ بی منبع، بلکه انسان‌هایی واقعی – با تصمیم‌هایی آگاهانه و خِردَی اخلاق محور، جامعه‌ای را بنیان نهادند که در آن راستی و داد، نه تنها ارزش، بلکه پایه‌ی فرمان‌روایی بود. اگر روزی ما خود سرچشمه‌ی فرهنگ و مَدَنیت بودیم، امروز چگونه است که آب از دهان مان جاری است برای قالب‌هایی که از سرزمین‌های دیگر آمده‌اند و با هویت ما بیگانه‌اند؟

فانتزی گرایی عوام؛ از واقعیت تا خیال زدگی

روشن است که مردم، در درازنای تاریخ، همواره به پناهگاه‌های ذهنی نیاز دارند؛ نمادهایی برای معنا دادن به رنج، اسطوره‌هایی برای ایستادن در برابر بی عدالتی، و آیین‌هایی برای تسکین. 

اما آیا این پناهگاه‌ها باید از دل فرهنگ‌هایی برخاسته باشند که با ریشه‌های ما بیگانه‌اند؟! چگونه است که نماد مقاومت‌مان در جنگ «اسطوره‌ی خیالیِ ایران کُشان» است؟! آیا این خودفراموشی نیست؟

گاه آن چه عوام به آن دل بسته‌اند، نه از فهم، که از تکرار و فانتزی‌گرایی نشأت می‌گیرد. مراسم، آیین‌ها و حتی ساختارهای بیگانه پرستی، اگرچه برای کسانی که «رگ و خون شان می‌کِشَد» دلنشین اند، اما پرسش این جاست که چرا هیچگاه با همان شور و شگفتی، به بزرگداشت اسطوره‌های ایرانی خود نپرداخته‌ایم یا بهتر است بگوییم نگذاشتند بپردازیم؟ چرا داستان‌های شاهنامه در اندیشه‌ی نسل امروز و دیروزمان، صرفاً اشاره کوتاهی در کتاب‌های درسی است، و نه زنده در آیین‌های مان؟ چرا آنچه از تاریخ‌مان به ما رسیده، اغلب به دست فرهنگ‌های بیگانه هویت زدایی گشته است؟

نماد، تنها یک نشانه نیست

نمادها فقط تکه‌هایی از فرهنگ نیستند؛ آنها حامل معنا، جهان‌بینی و الگوهای روانی‌اند. هنگامی که جامعه‌ای به نمادهای بیگانه دل می‌بندد، ناخودآگاه جهان بینی آن بیگانه را هم جذب می‌کند. ما امروز نه تنها از زبان‌مان، بلکه از الگوهای اخلاقی، قهرمانان، اساطیر، آیین‌ها و حتی زیبایی شناسی‌مان فاصله گرفته‌ایم؛ و این فاصله ما را از خودِ تاریخی‌مان دور کرده است.

وقتی نمادهای یک فرهنگ دیگر – حتی اگر با نیت نیک وارد شده باشند – به تدریج جای اسطوره‌های ملی را می‌گیرند، هویت فرهنگی ترَکَ بر می‌دارد. در این صورت، دلبستگی به آنها، از سر فراموشی است.

راه بازگشت، نه در نفی، که در شناخت است

دعوت به بازگشت به ریشه‌ها به معنای نفی دیگران نیست؛ بلکه بازشناسی خود است. ما می‌توانیم با حفظ احترام به باورهای گوناگون، از خود بپرسیم که جای کوروش بزرگ، آتشکده راستی و واژه‌های پارسی در زندگی‌مان کجاست؟ می‌توانیم بپرسیم چرا امروز جوان ایرانی قهرمان خود را در افسانه‌های آن سوی مرزها می‌جوید و نه در خردمندان ایران زمین؟

درحالی که نخستین آموزش‌های آداب مهربانی، انسانیت و مدارا را در گات‌های زرتشت، یا حتی رفتار کوروش بزرگ، هزاران سال پیش داشته ایم؟

 آری، ما باید بدانیم که اگر خود را فراموش کنیم، دیگران به جای ما، داستان مان را خواهند نوشت – داستانی که در آن، ما نه قهرمان، که تنها تماشاگری خاموش خواهیم بود.

به یاد بیاوریم…

این یادداشت نه نفی کننده‌ی دیگران، بلکه دعوتی است به یادآوری! به یادآوردن هویت راستین ایرانی است.

به یادآوردن این نکته که ما نیازی به واردات اسطوره نداریم، زیرا خود روزی خالق آنها بوده‌ایم. تا زمانی که این حقیقت را درنیابیم، محکوم به تکرار فانتزی‌هایی خواهیم بود که نه ما را بازمی‌سازند، و نه آینده‌ای روشن برای‌مان رقم می‌زنند.

برچسب:
امروز

دیدگاه شما:



به کار گیری یا روگرفت از نوشته‌های این پایگاه تنها پس از پذیرش قوانین پایگاه امکان پذیر است: قوانین پایگاه خِرَدگان
توسعه نرم افزاری: مجید خالقیان
نقد غلبه‌ی نمادهای بیگانه بر هویت کهن ایرانی
خِرَدگان