آنچه در منابع گوناگون درباره انتقال قدرت از آستیاگ به کوروش بزرگ اشتراک دارد، انتقال کم تلفات و آرام میباشد که همراه با همبستگی کوروش با سپاهیان ماد است. البته درباره سال این رویداد اختلافاتی در منابع وجود دارد ولی مشخص است که منابع درباره یک رویداد مشخص سخن میگویند نه جنگهایی که با فاصله ۳ سال رخ داده باشد.
انتقال قدرت از آستیاگ به کوروش بزرگ یکی از وقایع مهم جهان باستان بوده است و در تاریخ ایران از اهمیت ویژهای برخوردار است.
با آنکه جریان ایرانستیز قصد دارد یک انتقال خونین و جنگهای طولانی بین مادها و پارسها ترسیم کند، ولی آنچه در منابع اشتراک دارد، این انتقال قدرت با تلفات اندک و در مدت زمان نه چندان طولانی صورت گرفته است.
خوشبختانه درباره این انتقال قدرت در منابع بابلی گزارشهایی وجود دارد. در این نوشتار با استناد به منابع اصلی رویارویی آستیاگ و کوروش را بررسی میکنیم.
تبار مادی و پارسی کوروش بزرگ
شاهنشاهی هخامنشی با اتحاد مادها و پارسها شکل گرفت و حتی به پادشاهی مادها و پارسها مشهور بود. مشروعیت کوروش هم به دلیل تبار مادی او بود. این همبستگی تا پایان دوران هخامنشیان ادامه یافت.
منابع تاریخی اشتراک دارند که نام پدر کوروش بزرگ، کمبوجیه است که تباری پارسی داشته است و نام مادر کوروش بزرگ هم ماندانا بوده است که از شاهزادگان ماد بوده است (کوروپدیای گزنفون، دفتر ۱، بخش ۲، بند ۱؛ تاریخ هرودوت، کتاب ۱، بند ۱۰۷).
اگر این موضوع را فقط یک مورخ مانند هرودوت نوشته بود، نمیتوانستیم چندان اطمینان کنیم ولی موضوعی که در منابع اشتراک دارد را میتوان پذیرفت.
بنابراین کوروش برای سپاهیان ماد پادشاهی مشروع محسوب میشد.
تمدن ماد تأثیر بسیار زیادی بر شاهنشاهی هخامنشی گذاشت و به عبارتی میتوان هخامنشی را ادامه ماد دانست.
تلاشها برای آنکه مادها و پارسها را دشمن خونین یکدیگر نشان دهند به هیچ وجه بر پایه منابع تاریخی نیست.
بزرگان پارسی و مادی در حال مهرورزی به یکدیگر
همبستگی کوروش با سپاهیان ماد و پیروزی بر آستیاگ
آنچه در منابع گوناگون درباره انتقال قدرت از آستیاگ به کوروش بزرگ اشتراک دارد، همبستگی کوروش با سپاهیان ماد است. در منابع یونانی از شخصی با نام هارپاگ که سردار بزرگ مادی است سخن به میان میآید که با کوروش متحد شده است.
در ادامه، منابع بابلی و یونانی درباره این رویداد را بررسی میکنیم.
رویدادنامه بابلی
مهم ترین منبع که درباره این موضوع سخن میگوید یک رویدادنامه بابلی است (1). بر اساس این رویدادنامه، سپاهیان ماد به کوروش بزرگ پیوستند:
[ایشتومگو (آستیاگ)] سپاهش را فرا خواند و برای رویارویی با کوروش، شاه انشان، پیش رفت تا با او در [آوردگاه] روبرو شود. سپاهیان ایشتومگو بر او شوریدند و [او را] را دست بسته به کوروش [بسپاردند] (ن.ک: گاهنگار نبونئید، گزارش ارفعی، ۱۳۸۹: صص ۱۲-۱۳).
در ادامه از انتقال اشیای گرانبها از زیستگاه شاهیِ هگمتانه به انشان سخن میگوید.
آنچه از این رویدادنامه میتوان برداشت کرد، انتقال قدرت آرام و بدون خونریزی به کوروش بزرگ است. متن کاملا بی طرفانه نگاشته شده است و معتبر ترین منبع درباره انتقال قدرت از آستیاگ به کوروش بزرگ محسوب میشود.
استوانه نبونئید
دیگر متن بابلی که به انتقال قدرت از آستیاگ به کوروش بزرگ اشاره میکند، گفتههای نبونئید پادشاه بابل است. نبونئید در استوانه به دست آمده از سیپار اینچنین گفته است:
در آغاز سال سوم [سال سوم پادشاهی نبونئید]، کوروش، پادشاه انشان، دومین نفر در رتبه [احتمالا اشاره به دومین شاه با نام کوروش دارد پس از کوروش یکم، یعنی کوروش دوم]، برانگیخته شد. او با ارتشی اندک، سپاه انبوه مادها را پراکنده ساخت. آستیاگ، پادشاه ماد را گرفت و او را به سرزمین خود برد (ن.ک: Nabonidus Cylinder from Sippar).
البته گزارش استوانه نبونئید با تمایلات پادشاه بابل آمیخته شده است. در متن ابهاماتی وجود دارد ولی همگرایی آشکاری با رویدادنامه بابلی دارد ولی رویدادنامه بابلی اعتبار بیشتری دارد چرا که با تمایلات پادشاه آمیخته نشده است.
در استوانه نبونئید از اصطلاحاتی مانند برانگیخته شدن کوروش اشاره شده است که احتمالا اشاره به همان قیام و پیوستن سپاهیان ماد به کوروش دارد. در این بخش خبری از واژههای مرتبط با کشتار و غارت سخنی نیست و از پراکنده شدن سپاه ماد سخن رانده شده است.
در ادامه از گرفتن پادشاه ماد هم گفته میشود که دیگر شکی باقی نمیماند که اشارهای به همان رویداد در همان سال است. البته جزئیات بیشتری گفته نشده است چرا که موضوع اصلی چیز دیگری است.
نبونئید از اینکه سپاهیان ماد حران را ترک کردند خوشحال بود. او توانست پرستشگاههایی را به خواست خدایان آباد کند. احتمالا آستیاگ سپاهیان ماد را برای جنگ با کوروش فراخوانده بود.
نبونئید گفته است در آغاز فرمانرواییاش، خدایان به خواب او آمدند و از او خواستند معابدی را آباد کند. ولی نبونئید به آنها میگوید که مادها آن را در محاصره دارند. خدایان به او وعده دادند که آن شاهان و سرزمینشان دیگر نخواهد بود!
پیروزی کوروش بر آستیاگ از نظر نبونئید تحقق وعده خدایان بوده است و مشخص است اشاره به این رویداد را با تمایلات خودش آمیخته است. اشاره نبونئید به پراکنده شدن سپاه ماد هم در این راستا قابل تحلیل است. آنچه از متن برداشت میشود نبونئید باور عمیق به خدایان و وعده آنها داشته است. از این روی متن طوری نوشته شده کاملا همراستا با وعده خدایان باشد.
این رویکرد نبونئید نشان میدهد که تصور میکرده است ایرانیان ضعیف شدند و شاید همین رویکرد نشان دهد که چرا نبونئید به اتحادیه لودیه و مصر علیه کوروش پیوست (ن.ک: هرودوت، کتاب ۱، بند ۷۷ و ۱۵۳؛ گزنفون، دفتر ۲، بخش ۱، بند ۵).
نوشتههای هرودوت
انتقال قدرت از آستیاگ به کوروش گویا در جهان باستان بسیار مشهور بوده است و حتی در منابع یونانی بازتاب داشته است.
هرودوت داستانی درباره پیوستن هارپاگ سردار مادی به کوروش بزرگ نوشته است. البته با جزئیات افسانهای که در بسیاری از روایاتی که هرودوت نقل میکند، دیده میشود.
هرودوت ابتدا افسانهای میگوید که آستیاگ در یک ضیافت گوشت پسر هارپاگ را در برابر هارپاگ گذاشت، بدون اینکه بداند آن گوشت را خورد و تایید کرد که بسیار لذیذ بوده است. ولی آستیاگ به هارپاگ نشان داد که گوشت پسرش را خورده است (هرودوت، کتاب ۱، بند ۱۱۹).
این داستان غم انگیز و بسیار غیرانسانی نشان میدهد که هرودوت در جزئیات افسانه سرایی کرده است. ولی در کلیات به رویدادنامه بابلی شباهت دارد.
هرودت می نویسد:
از آنجا که آستیاگ با مادها رفتار ستمگرانهای داشت او [=هارپاگ] با همه بزرگان تماس گرفت و کوشید آنان را متقاعد سازد که آستیاگ را سرنگون سازند و در این راستا، کوروش را به رهبری برگزینند (هرودوت، کتاب ۱، بند ۱۲۳).
سپس از نبردی کم تلفات بین مادها و پارس ها نوشته است:
آنگاه آستیاگ سپاهی بزرگ از همه مادها بسیج کرد و گویی خدایان چشمانش را کور کرده بودند که هارپاگ را به فرماندهی این سپاه برگماشت گویی از یاد برده بود در حق وی چه ستمی کرده است. مادها و پارسها در برابر یکدیگر قرار گرفتند و به نبرد پرداختند و در همان نخستین پیکار تنها کسانی خوب جنگیدند که از دسیسه آگاه نبودند، بقیه عدهای به کوروش پیوستند و شمار بسیاری دیگر یا در اثر سستی عمدی فرماندهی کشته شدند و یا پا به فرار نهادند (هرودوت، کتاب۱، بند ۱۲۷).
بخشهایی از روایت هرودوت، آشکارا داستان سرایی است به طوری که گویی دیالوگ یک فیلم را میخوانیم! بر اساس نوشته هرودوت آستیاگ پس از شکست میگوید: «نه! کوروش فرصت بهره برداری [از این پیروزی] را نخواهد یافت» (هرودوت، کتاب ۱، بند ۱۲۸)
در روایت هرودوت جنبههای افسانهای دیده میشود و نمیتوان با اطمینان جزئیات آن را پذیرفت. ولی آشکار است این روایت هرودوت، روایت رویدادنامه بابلی و روایت استوانه نبونئید درباره رویارویی آستیاگ و کوروش، ریشه در یک رویداد تاریخی دارند.
نوشتههای گزنفون
دیگر مورخ یونانی یعنی گزنفون از هیچ رویارویی بین کوروش و آستیاگ یاد نمیکند. روی هم رفته در نوشتههای گزنفون، کوروش با آستیاگ و سیاکسار (هووخشتره دوم) رابطه بسیار خوبی دارد. گزنفون در کوروپدیا نوشته است که مادر کوروش از شاهزادگان ماد بود و همسر کوروش هم که دختر دایی او بوده، از شاهزادگان ماد بوده است.
بررسی نوشتههای گزنفون در این باره به درازا می کشد و چنانچه بخواهیم بررسی مفصل کنیم، از چهارچوب اصلی نوشتار خارج میشویم. به صورت خلاصه باید گفت که بسیاری از نوشتههای او درباره انتقال قدرت به کوروش بزرگ قابل اثبات نیست (2).
نوشتههای گزنفون چهرهای کاملا مثبت از آستیاگ و کوروش بزرگ ترسیم کرده است و شاید ریشه در داستانهای ایرانی داشته باشد.
روی هم رفته برداشتی که میتوان از نوشته گزنفون کرد و با دیگر منابع همسویی دارد، این است که انتقال قدرت آرام از پادشاهان ماد به کوروش بزرگ در جهان باستان مشهور بوده است.
افسانههای کتزیاس
همانطور که دیدید رویدادنامه بابلی از پیوستن سپاهیان ماد به کوروش بزرگ نوشتهاند و به صورت کلی در منابع باستانی انتقال قدرت با تلفات اندک و حتی آرام اشتراک دارد.
در این میان نوشتههای نیکولاس دمشقی که ریشه در نوشتههای کتزیاس دارد. کاملا متفاوت است و از چندین جنگ بین آستیاگ و کوروش یاد میکند (کتزیاس، ۱۳۹۰: صص ۱۹۸ - ۲۰۵).
باید توجه داشته باشیم که اصل نوشتههای کتزیاس در این باره به دست ما نرسیده است و فقط نقل قولها یا خلاصههایی از آن به دست ما رسیده است.
اگر در نوشتههای هرودوت، جزئیات افسانهای دیده میشوند، در نوشتههای کتزیاس کلیات هم افسانه به نظر میرسند.
درستیِ نوشتههای کتزیاس از همان دوران باستان مورد بحث بوده است.
آنچه مسلم است نوشتههای او با اسناد رسمی دوران هخامنشیان سازگار نیست! به طوری که کتزیاس تبار شاهانهای برای کوروش بزرگ قائل نیست ولی در استوانه کوروش صراحتا از پدران کوروش که شاه انشان بودند یاد میشود (ن.ک: استوانه کوروش بزرگ، بند ۲۱-۲۲).
حتی آثاری از کوروش یکم (پدربزرگ کوروش بزرگ) به دست آمده است. بر روی یک مُهر باستانی، اینچنین نوشته است: «کورش انزانی [انشانی]، پسر ششبش [چیش پیش]» (هنکلمن، ١۳۹١: ص ١۰۷). این مُهر آشکارا استوانه کوروش بزرگ را تایید میکند و نوشتههای کتزیاس را رد میکند.
مهر کوروش یکم (پدر بزرگ کوروش بزرگ)
ادعا میشود که کتزیاس پزشک دربار هخامنشیان بوده است. سوال آنجاست که چگونه پزشک دربار بوده و تا این حد نوشتههایش با کتیبههای هخامنشی تفاوت دارد؟! آیا به راستی کتزیاس در دربار هخامنشیان پزشکی میکرده است؟!
نوشتههای کتزیاس سرشار از افسانه گویی، موجودات عجیب، ارواح و… است.
درباره جنگ آستیاگ و کوروش، کتزیاس مکالمات خصوصی هم نوشته است! جزئیاتی که آشکارا مانند داستان سرایی است. مشخص نیست این داستانها از کجا به او رسیده است؟!
برای نمونه به این بخش توجه کنید:
آستیاگ به شدت نگران شد و از آن بابلی پرسید «چکار باید کرد؟» و او گفت «او [کوروش] را به محض بازگشت بُکُش این تنها راهی خواهد بود که از خطر ایمن باشی».
آستیاگ پس از مرخص کردن کردن مرد بابلی درباره سخنان او بسیار اندیشید.
در حوالی شامگاه هنگام میگساری شماری از کنیزکانش را که رقاص و سیتار نواز بودند فراخواند و یکی از آنان در آواز خود این عبارت را خواند:
«شیر که گُراز را در چنگ خود داشت،
رهانیدش تا به کنامش بازگردد؛
و گراز که در آنجا نیرومندتر میشود،
برای شیر اندوه بسیار به بار خواهد آورد،
و با آنکه ضعیفتر است سرانجام بر قویتر چیره خواهد شد».
در حالی که کنیزک میخواند، آستیاگ گفتههای او را چنان گرفت که گویی وصف الحال خودش باشد.
بی درنگ ۳۰۰ سوار نظام در پی کورش فرستاد، و به آنان دستور داد که او را بازگردانند و اگر نیامد، سرش را ببرید و او را آن گونه بیاورید.» (کتزیاس، ۱۳۹۰: ص ۱۹۸-۱۹۹).
می بینیم که کتزیاس حتی متن آوازی که برای آستیاگ میخوانند، ذکر کرده است و شیوه داستان سرایی در این نوشتهها آشکار است.
به راستی ما باید این داستانها را روایت تاریخی بدانیم؟!
نوشتههای کتزیاس حتی در دوران باستان مورد قبول همه نبوده است چه برسد به زمان حال که حتی آثاری از زمان هخامنشیان به دست آمده و رمز گشایی شده که آشکارا خلاف نوشتههای کتزیاس است.
به هر روی، همین نوشتههای کتزیاس و نیکولاس دمشقی بر پژوهشگران سدههای اخیر تاثیر گذاشته است و حتی گاهی به کتزیاس استناد میکنند و نتیجه میگیرند جنگ یا جنگهای خونین بین کوروش و آستیاگ رخ داده است!
ولی با نگاه دقیق تاریخپژوهانه و اشتراکی که منابع با یکدیگر دارند، مشخص است که کتزیاس اغراق کرده است و نوشتههای او قابل پذیرش نیست.
منابع متاخر
در منابعی که سالیان سال پس از هخامنشیان نگارش یافتهاند درباره کوروش بزرگ مطالبی آمده است. البته اکثر نوشتههای این منابع تحت تاثیر نوشتههای هرودوت، کتزیاس و گزنفون قرار داشتند.
این منابع، منابع دست اول درباره هخامنشیان به حساب نمیآیند و قطعا نسبت به کتیبهها و الواح بابلی اعتبار بسیار کمتری درباره تاریخ هخامنشیان دارند.
برخی از پژوهشگران برای آنکه به جنگ مادها و پارسها در موضوع انتقال قدرت از آستیاگ به کوروش اشاره کنند، به منابع متاخر استناد میکنند. در صورتی که چنین نوشتههایی اکثرا ریشه در همان نوشتههای کتزیاس دارند.
برای نمونه پیر بریان، نوشتهای را از پولیانوس نقل کرده که آشکارا ریشه در همان افسانه کتزیاس دارد (ن.ک: بریان، ۱۳۸۵: ص ۴۹).
در نوشتههای منابع متاخر افسانههای جدیدتر هم دیده میشود چرا که شیوه داستانسرایی در آنها آشکار است و از طرفی اثری از چنین داستانهایی در نوشتههای پیشین و آثار باستانی نیست.
روی هم رفته کتابهای متاخر یهودی، رومی و… نمیتوانند منابع مناسبی برای تاریخ پژوهی درباره کوروش بزرگ باشند.
آیا جنگ مادها و پارسها سه سال به طول انجامید؟!
همانطور که اشاره شد آنچه در منابع اشتراک دارد، رویارویی آستیاگ و کوروش کم تلفات بوده است و حتی نام بردن از آن با عنوان «جنگ» جای بحث و بررسی دارد. این رویارویی فقط یک بار بوده است.
ولی برخی مدتی سه ساله برای رویارویی مادها و پارسها ساختهاند و از آن با عنوان جنگهای مادها و پارسها پیش از شکل گیری شاهنشاهی هخامنشیان یاد میکنند! این موضوع شاید حاصل آمیختگی منابع بابلی با روایت کتزیاس باشد که از چند جنگ یاد میکند. شاید هم به دلیل اختلاف منابع درباره سال این رویداد باشد.
برای نمونه داندامایف درباره انتقال قدرت از آستیاگ به کوروش بزرگ اینچنین نوشته است: «طغیان کوروش ظاهراً در تاریخ ۵۵۳ پیش از میلاد آغاز شد و آستیاگس [آستیاگ] مجبور گردید که سپاهیانش را از ناحیه هاران [حران] به عقب ببرد هاران که پس از سقوط آشور به مادها تعلق داشت…» (داندامایف، ۱۳۸۹: ص ۲۷).
داندامایف در ادامه مینویسد: «جنگ بین ایرانیان [پارسیان] و مادها در تاریخ ۵۵۰ پیش از میلاد به پایان رسید. در همان سال نیز اكباتانا محل استقرار هخامنشیان گردید» (همان) (3).
داندامایف منبع روشنی ارائه نمیدهد و درست مشخص نمیکند که چطور این جنگ سه سال طول کشیده است!! البته از اصطلاح «ظاهراً» استفاده کرده است.
ولی از نوشتههای او چنین میتوان برداشت کرد که ابتدا روایت کتزیاس درباره جنگهای آستیاگ و کوروش را در نظر گرفته است و سپس سالهای این جنگها را از منابع دیگر استخراج کرده است. سال ۵۵۰ پیش از میلاد را از هرودوت استخراج کرده و سال ۵۵۳ را از استوانه نبونئید استخراج کرده و نتیجه گرفته که چندین جنگ طی ۳ سال انجام شده است!
منابع تاریخی بدون در نظر گرفتن اشتراکات و اختلافات آنها آمیخته شدهاند!
ولی با بررسی دقیق منابع در مییابیم که هم نبونئید و هم هرودوت درباره یک رویداد مشخص سخن میگویند نه جنگهایی که با فاصله ۳ سال رخ داده باشد. پیش از این عین متن منابع آمده است که هر دو به شکست آستیاگ از کوروش اشاره میکنند. از جنبههای افسانهای روایت کتزیاس هم گفتیم که تفاوتی آشکار با اشتراک منابع دارد.
در استوانه نبونئید صراحتا نوشته که یک رویارویی در سال سوم پادشاهی نبونئید رخ داده است و چیزی درباره ترک مادها از حران در سالهای پیشین نیامده است.
در تاریخ هرودوت هم نوشته شده که آستیاگ پس از ۳۵ سال فقط در یک رویارویی با کوروش، پادشاهی خود را از دست داد (کتاب ۱، بند ۱۳۰) و چیزی درباره جنگ سه ساله نیامده است.
اینکه سال پیروزی کوروش بر آستیاگ را متوجه شویم نیاز به بررسی دارد. از نوشتههای هرودوت و نبونئید سالهای متفاوتی برداشت میشود و اینگونه اختلافات درباره بسیاری از رویدادهای دوران باستان وجود دارد.
متاسفانه در مهم ترین منبع یعنی رویدادنامه بابلی مشخص نیست که پیروزی کوروش بر آستیاگ دقیقا چه سالی بوده است!! متن خوردگیهایی دارد و وقتی رویداد انتقال قدرت از آستیاگ به کوروش را نقل میکند، سال و تاریخ آن به دست ما نرسیده است.
پژوهشگران سدههای اخیر که رویدادنامه بابلی را به زبانهای انگلیسی و فارسی و... ترجمه کردند، گویا با توجه به نوشتههای منابع یونانی مواردی را داخل [ ] اضافه کردند و حدس زدند که این رویداد مربوط به سال ششم فرمانروایی نبونئید و در حوالی ۵۴۹-۵۵۰ پ.م بوده است (4).
پس بر اساس متن اصلی رویدادنامه نمیتوان گفت این رویداد در سال ششم نبونئید رخ داده و این صرفا حدس مترجمان است.
روی هم رفته دو تاریخ درباره رویداد پیروزی کوروش بر آستیاگ میتوان در نظر گرفت:
۱- حدود ۵۴۹-۵۵۰ پ.م (با توجه به ۳۵ سال فرمانروایی آستیاگ در نوشته هرودوت)
۲- ۵۵۳ پ.م (با توجه به ذکر این رویداد در سال سوم فرمانروایی نبونئد در استوانه نبونئید از سیپار)
نوشته هرودوت درباره مدت فرمانروایی مادها آشکارا تناقض دارد و با توجه به این تناقضات، نمیتوان به تاریخهایی که از هرودوت برداشت میشود، اطمینان کامل کرد و چنانچه چنین برداشتی کنیم احتمال وجود اختلاف با دیگر منابع پیش میآید.
نمیتوان ادعا کرد که جنگی سه ساله یا بیشتر رخ داده چرا که اکثر منابع اشتراک دارند که فقط یک رویارویی بوده است.
چنین ادعاهایی مانند آن است که اگر درباره سالِ زادروز یک شخص اختلافاتی وجود دارد، بگوییم آن شخص دو بار زاده شده یا بگوییم سه سال طول کشیده تا زاده شود!!
اگر درباره سال این رویداد اختلافاتی در منابع وجود دارد در اصل موضوع و اشتراکی که درباره یک رویارویی کم تلفات وجود دارد، خللی ایجاد نمیکند.
سخن پایانی
سوء استفاده جریان ایرانستیز از اغراقها درباره انتقال قدرت از آستیاگ به کوروش بزرگ بر کسی پوشیده نیست. آنان همواره مروج گفتههایی بودند که یادآور تبلیغات فرقهی پیشهوری وابسته به شوروی سابق هستند (ن.ک: اتحاد مادها و پارسها که فرقهی پیشهوری قصد کمرنگ کردنش را داشت).
ما باید نگاه دقیقتری به تاریخ پژوهی داشته باشیم و نباید گفتههای پژوهشگران بیگانه را کاملا درست و بدون اشکال بدانیم و آنها را بدون بررسی کافی تکرار کنیم. باید به منابع اصلی مراجعه کنیم تا آشکار شود نوشتههای پژوهشگران سدههای اخیر بر چه اساس بوده است. باید آنها را نقد کنیم تا جلوی سوء استفاده از نوشته این پژوهشگران گرفته شود.
پانویس:
۱- این رویدادنامه با توجه به آنکه رویدادها را بر اساس سالهای فرمانروایی نبونئید روایت میکند، مشهور به رویدادنامه نبونئید یا گاهنگار نبونئید است.
۲- گزنفون در کوروپدیا نوشته است که پس از آستیاگ، پسرش سیاکسار (هووخشتره دوم) شاهنشاه میشود. بر اساس داستان گزنفون سیاکسار درباره علاقه دخترش به کوروش میگوید: «از آن پس که وی [دختر سیکسار] بالید و بالا گرفت هرگاه میپرسیدیماش که چه کس به همسری خویش میپذیری؟ پیوسته پاسخ می داد: کوروش (کوروپدیا، دفتر ۸، بخش ۵، بند ۲۰)». و سپس سیاکسار درباره آینده مرز ماد میگوید: «و از بهر جهیزیهاش همه مرز ماد را به او میدهم زیرا که مرا پسری نیست» (همان).
به نظر میرسد در کوروپدیا وقایع مربوط به کوروش یکم با کوروش بزرگ آمیخته شده است و از نظر تاریخی نمیتوان وجود سیاکسار را ثابت کرد (ن.ک؛ آیا سیاکسار (هووخشتره دوم) وجود داشته است؟).
۳- مترجم فارسی این کتاب گاهی پارسها را به ایرانیان ترجمه کرده است. ولی مشخص است اشاره به پارسها داشته است.
۴- هم در گزارش ارفعی و هم ترجمه گریسون سال ششم در [ ] قرار دارد که مشخص است توضیح و اضافه ای بر متن اصلی به جا مانده است (ن.ک: ارفعی، ۱۳۸۹: ص ۱۲).
بر اساس گفته اخترشناسان یک خورشید گرفتگی در سال ۵۸۵ پ.م رخ داده است و این موضوع یادآور روایت جنگ هالیس (نبرد ماد و لودیه) در گفته هرودوت میباشد (کتاب ۱، بند ۷۴). با توجه به آنکه آغاز پادشاهی آستیاگ را در همان سال دانستند و از طرفی هرودوت مدت فرمانروایی آستیاگ را ۳۵ سال نوشته است (کتاب ۱، بند ۱۰۳)، پس نتیجه گرفتند شکست آستیاگ از کوروش در حوالی ۵۵۰ پ.م بوده است. ولی نوشته هرودوت درباره مدت فرمانروایی مادها تناقض دارد و نمیتوان به تاریخهایی که از هرودوت برداشت میشود، اطمینان کامل کرد (ن.ک: تناقضات هرودوت درباره مدت فرمانروایی مادها)
کتابنامه:
- ارفعی، عبد المجید (۱۳۸۹). فرمان کوروش بزرگ. تهران: مرکز دایره المعارف بزرگ اسلامی.
- بریان، پیر (۱۳۸۵). امپراتوری هخامنشی. ترجمه ناهید فروغان. جلد ۱. تهران: نشر قطره و فرزان روز.
- داندامایف، محمد (۱۳۸۹) تاریخ سیاسی هخامنشی. ترجمه فرید جواهرکلام. تهران: فرزان روز.
- کتزیاس (۱۳۹۰). پرسیکا: داستان های مشرق زمین تاریخ شاهنشاهی پارس به رویات کتزیاس. پژوهش لوید لولین، جونز و جیمز رابسون. ترجمه فریدون مجلسی. تهران: انتشارات تهران.