شهر بابل هیچگاه آنطور که در پیشگوییهای اشعیا و ارمیا آمده، در نتیجه یورشی از شمال به کلی ویران و خالی از سکنه نشد؛ نه در دروان مادها و هخامنشیان و نه پس از یورش الکساندر مقدونی! هیچ نشانی از این نیست که منظور از بندهای مورد اشاره به شخص و زمان کوروش بزرگ باشد و با تحریف کوروشستیزان مواجه هستیم. اشعیا و ارمیا هر دو احتمالا در روزگاران مادها میزیستند. به نظر میرسد این پیشگوییهاییها تحت تاثیر ویران شدن معابدی در حران توسط مادها بوده است. ولی هیچگاه درباره شهر بابل تحقق نیافت.
کوروشستیزان با استناد به برخی از کتابهای یهودیان نتیجه میگیرند که کوروش بزرگ پس از فتح شهر بابل، آن را ویران کرد! این در حالی است که در آن نوشتهها هیچ اشارهای به کوروش بزرگ و هخامنشیان نمیشود و آنها صرفا پیشگوییهایی درباره آینده بابل هستند، بنابراین آن بخشها هیچ ارتباطی به کوروش بزرگ ندارند.
شواهد و منابع آشکارا نشان میدهند ادامه شکوه تمدنی در بابل در دوران کوروش بزرگ و هخامنشیان رخ داد. کوروش بزرگ حتی پس از فتح بابل بسیاری از مقامات اداری و حکومتی را در جایشان ابقا کرد. آبادانی و رسیدگی به پرستشگاهها در استوانه کوروش بزرگ بیان شده و با استقبال بابلیان هم همراه بوده است.
در یک نوشتار به صورت مفصل درباره ادامه شکوه تمدنی بابل در دوران هخامنشیان نوشتهایم.
اما نوشتههای کتب عهد عتیق هم جای بحث و بررسی دارند. در ادامه نوشتهای از آقای محمدمهدی جوکار میآوریم که بررسی مستندی درباره این موضوع انجام دادهاند و به نقد نوشتههای پورپیرار و غیاث آبادی پرداختهاند. به منظور توضیح و نقد، ما بخشهایی را در [ ] افزودهایم.
[پورپیرار و غیاث آبادی چه میگویند؟]
جناب اقای غیاث آبادی در یکی از اظهار نظرهایشان مطالب قابل تامل زیر را بیان نمودهاند:
کورش بزرگ در متن عهد عتیق (تورات) گرامی داشته شده و نجاتدهنده یهودیان از اسارت هفتاد ساله در بابل معرفی شده است. اما در همان کتاب او مجری خواست و اراده و این سخن خدای بزرگ برای نابودی بابل نیز بوده است: «من خود بر ضد بابل بر خواهم خواست و آنرا نابود خواهم کرد. نسل بابلیان را ریشهکن خواهم کرد تا دیگر کسی از آنان زنده نماند. بابل را به باتلاق تبدیل خواهم کرد تا جغدها در آن منزل کنند. با جاروی هلاکت بابل را جارو خواهم کرد تا هر چه دارد از بین برود (کتاب اشعیا، باب 14، بند 22 و 23)»؛ «پس از هفتاد سال، پادشاه بابل و قوم او را بخاطر گناهانشان مجازات خواهم نمود و سرزمین ایشان را به ویرانهای ابدی تبدیل خواهم کرد (کتاب اِرمیا، باب 25، بند 12)». شواهد تاریخی و باستانشناختی نشان میدهد که این خواست در عمل به دست کورش اتفاق افتاد و پس از حمله کورش به بابل تمدن کهن و باشکوه آن برای همیشه از میان رفت.
اقای غیاث آبادی با برداشتی شخصی از برخی بندهای کتاب اشعیا که فوقا ملاحظه میکنید در تایید مطالب عهد عتیق کوروش را نابود کننده بابل و قطع کننده نسل بابلیان می خواند.
پیش از هر چیز باید گفت که مطالب کتاب اشعیا همگی از قول یهوه و به عنوان یک پیشگویی و یک وعده الهی است و هیچ اشارتی به کوروش در باب فوق نیست.
باید این نکته را هم در همینجا افزود که آقای ناصر پورپیرار در کتاب برآمدن هخامنشیان ص208 موضوع فوق را نقل کرده است آقای پورپیرار اما مطالب تورات را بدون تحریف و دخل و تصرف در جملات نقل کرده اند، در حالیکه جناب غیاث آبادی برخی پیشوندها و پسوندها را بگونه ای خاص، شاید به منظور تفسیر برای پرده پوشیده است.
[در کتب اشعیا و ارمیا چه نوشته شده است؟]
[در کتب اشعیا و ارمیا پیش گوییهایی درباره بابل شده است] با هم بندهای فوق را بدون تغییر بخوانیم:
اشعیا، ۲۲، ۱۴ - ۲۷:
22:14- و یهوه صبایوت می گوید: «من به ضدّ ایشان خواهم برخاست.» و خداوند میگوید: «اسم و بقیّه را و نسل و ذریّت را از بابل منقطع خواهم ساخت.
23:14- و آن را نصیب خارپشتها و خَلابهای آب خواهم گردانید و آن را با جاروب هلاکت خواهم رُفت». یهوه صبایوت می گوید.
24:14- یَهُوَه صبایوت قسم خورده، می گوید: «یقیناً به طوری که قصد نمودهام همچنان واقع خواهد شد. و به نهجی که تقدیر کرده ام همچنان بجا آورده خواهد گشت.
25:14- و آشور را در زمین خودم خواهم شکست و او را بر کوههای خویش پایمال خواهم کرد. و یوغ او از ایشان رفع شده، بار وی از گردن ایشان برداشته خواهد شد».
26:14- تقدیری که بر تمامیِ زمین مقدّر گشته، این است. و دستی که بر جمیع امّت ها دراز شده، همین است.
27:14- زیرا که یهوه صبایوت تقدیر نموده است، پس کیست که آن را باطل گرداند؟ و دست اوست که دراز شده است پس کیست که آن را برگرداند؟
هیچ نشانی از این نیست که منظور از بندهای فوق شخص و زمان کوروش بزرگ باشد. این نکته را باید در نظر داشت که اشعیا و ارمیا هر دو [احتمالا] در روزگاران مادها میزیستند، روزگاری که از کوروش و هخامنشیان خبری نبود.
با اینهمه آنها شاهد جنگ میان مادها و بابلیان بودند از این رو آنان را دلگرم به پیشگوییهایی میکرد تا دل سیاه ستم دیده یهود را به آینده امیدوار نگه دارد. اینکه میان مادها و بابلیان در زمان آستیاگ جنگ و درگیری وجود داشت هم از عهد عتیق و آیات رهایی بخش اشعیا و ارمیا بر میآید و هم از کتیبههای بابلی:
ارمیا، 51، ۲۷ - ۳۰:
27:51- عَلَمها در زمین برافرازید و کَرِنّا در میان امّتها بنوازید. امّتها را به ضدّ او حاضر سازید و ممالک آرارات و منیّ و اَشْکَناز را بر وی جمع کنید. سرداران به ضدّ وی نصب نمایید و اسبان را مثل ملخ مودار برآورید.
28:51- امّتها را به ضدّ وی مهیا سازید. پادشاهان مادیان و حاکمانش و جمیع والیانش و تمامی اهل زمین سلطنت او را.
29:51- و جهان متزلزل و دردناک خواهد شد. زیرا که فکرهای خداوند به ضدّ بابل ثابت میماند تا زمین بابل را ویران و غیر مسکون گرداند.
30:51- و شجاعان بابل از جنگ دست بر میدارند و در ملاذهای خویش مینشینند و جبروت ایشان زایل شده، مثل زن گشته اند و مسکنهایش سوخته و پشت بندهایش شکسته شده است (1).
[بر اساس کتیبههای بابلی از جمله استوانه نبونئید (پادشاه بابل)، مادها به پرستشگاههای بابلی یورش برده بودند و آنها را ویران کرده بودند. البته این مربوط به پایتخت و شهر بابل نیست. بلکه مربوط به حران است. به نظر میرسد پیش گوییهایی که ذکر شد تحت تاثیر این اقدامات مادها بوده است. ولی هیچگاه درباره شهر بابل تحقق نیافت.
در استوانه نبونئید اینچنین آمده است:]
این نیایشگاه پس از هجوم از سوی ماد، تخریب شده و به ویرانهای بدل گشته بود. قلب بزرگ سـیـن، برای آن شهر و نیایشگاه رنجیده خاطر شده بود...
من با احترام به اِنـْلـیـل مـردوک، یکی از خدایان، گفتم: «آن نیایشگاه که ساختن آنرا به من فرمان میدهی، در محاصره مـادها است و آنان بسیار نیرومند هستند».
اما مردوک به من گفت: «کشور مـاد که از آنان نام بردی و شاهان آن، در معرض یک حمله بسوی خودشان بودهاند و توان زیادی ندارند.» (برگرفته از استوانه نبونئید، همان برگردانی که در سایت آقای غیاث آبادی قرار داشت).
با این همه اینکه برخی چون غیاث آبادی و پورپیرار این بندها و بندهای مشابه -که ذیلا میآید- را با کوروش تطبیق دهند به نظر ما به خطا رفته اند.
بگذارید برخی دیگر از بندهای مورد استناد ایشان را مرور کنیم:
ارمیا، 2:50 - 46:50:
2:50- «در میان امّت ها اخبار و اعلام نمایید، عَلَمی برافراشته، اعلام نمایید و مخفی مدارید. بگویید که بابل گرفتار شده، و بیل خجل گردیده است. مَرُوْدک خرد شده و اَصنام او رسوا و بتهایش شکسته گردیده است،
3:50- زیرا که امتی از طرف شمال بر او می آید و زمینش را ویران خواهد ساخت به حدی که کسی در آن ساکن نخواهد شد و هم انسان و هم بهایم فرار کرده، خواهند رفت.
4:50- خداوند می گوید که در آن ایّآم و در آن زمان بنی اسرائیل و بنی یهودا با هم خواهند آمد. ایشان گریه کنان خواهند آمد و یهوه خدای خود را خواهند طلبید.
...
8:50- از میان بابل فرار کنید و از زمین کلدنیان بیرون آیید. و مانند بزهای نر پیش روی گله راه روید.
9:50- زیرا اینک من جمعیت امّتهای عظیم را از زمین شمال برمی انگیزانم و ایشان را بر بابل می آورم و ایشان در برابر آن صف آرایی خواهند نمود و در آنوقت گرفتار خواهد شد تیرهای ایشان مثل تیرهای جبّآر هلاک کننده که یکی از آنها خالی برنگردد خواهد بود.
10:50- خداوند می گوید که کلدانیان تاراج خواهند شد و هر که ایشان را غارت نماید سیر خواهد گشت.
11:50- زیرا شما ای غارت کنندگان میراث من شادی و وجد کردید و مانند گوساله ای که خرمن را پایمال کند، جست و خیز نمودید و مانند اسبان زورآور شیهه زدید.
13:50- به سبب خشم خداوند مسکون نخواهد شد بلکه بالکلّ ویران خواهد گشت. و هر که از بابل عبور نماید متحیّر شده، به جهت تمام بلایایش صفیر خواهد زد.
14:50- ای جمیع کمان داران در برابر بابل از هر طرف صف آرایی نمایید. تیرها بر او بیندازید و دریغ منمایید زیرا به خداوند گناه ورزیده است.
15:50- از هرطرف بر او نعره زنید چونکه خویشتن را تسلیم نموده است. حصارهایش افتاده و دیوارهایش منهدم شده است زیرا که این انتقام خداوند است. پس از او انتقام بگیرید و بطوری که او عمل نموده است همچنان با او عمل نمایید.
17:50- «اسرائیل مثل گوسفند، پراکنده گردید. شیران او را تعاقب کردند. اول پادشاه آشور او را خورد و آخر این نبوکدرصّر پادشاه بابل استخوانهای او را خرد کرد.»
18:50- بنابراین یهوه صبایوت خدای اسرائیل چنین میگوید: «اینک من بر پادشاه بابل و بر زمین او عقوبت خواهم رسانید چنانکه بر پادشاه آشور عقوبت رسانیدم.
22:50- آواز جنگ و شکست عظیم در زمین است.
23:50- کوپال تمام جهان چگونه بریده و شکسته شده و بابل در میان امّتها چگونه ویران گردیده است.
25:50- خداوند اسلحه خانه خود را گشوده، اسلحه خشم خویش را بیرون آورده است. زیرا خداوند یهوه صبایوت با زمین کلدانیان کاری دارد.
29:50- تیراندازان را به ضدّ بابل جمع کنید. ای همگانی که کمان را زه می کنید، در برابر او از هر طرف اردو زنید تا احدی رهایی نیابد و بر وفق اعمالش او را جزا دهید و مطابق هر آنچه کرده است به او عمل نمایید. زیرا که به ضدّ خداوند و به ضدّ قدّوس اسرائیل تکبّر نموده است.
30:50- لهذا خداوند می گوید که جوانانش در کوچههایش خواهند افتاد و جمیع مردان جنگیاش در آن روز هلاک خواهند شد.
36:50- شمشیری بر کاذبان است و احمق خواهند گردید. شمشیری بر جبّاران است و مشوّش خواهند شد.
37:50- شمشیری بر اسبانش و بر ارابههاش میباشد و بر تمامی مخلوق مختلف که در میانش هستند و مثل زنان خواهند شد. شمشیری بر خزانههایش است و غارت خواهد شد.
38:50- خشکسالی بر آبهایش میباشد و خشک خواهد شد زیرا که آن زمین بتها است و بر اصنام دیوانه شده اند.
41:50- اینک قومی از طرف شمال میآیند و امّتی عظیم و پادشاهان بسیار از کرانههای جهان برانگیخته خواهند شد.
42:50- ایشان کمان و نیزه خواهند گرفت. ایشان ستم پیشه هستند و ترحم نخواهند نمود. آواز ایشان مثل شورش دریا است و بر اسبان سوارشده، در برابر تو ای دختر بابل مثل مردان جنگی صف آرایی خواهند نمود.
45:50- بنابراین مشورت خداوند را که درباره بابل نموده است و تقدیرهای او را که درباره زمین کلدانیان فرموده است بشنوید. البته ایشان صغیران گله را خواهند ربود و هر آینه مسکن ایشان را برای ایشان خراب خواهد ساخت.
46:50- از صدای تسخیر بابل زمین متزلزل شد و آواز آن در میان امّت ها مسموع گردید.
[آیا این پیشگوییها مرتبط با زمان کوروش بزرگ است؟]
آقای پورپیرار برخی از گزارههای فوق را به همراه برخی دیگر از مطالب عهدعتیق پیرامون پیش بینی سقوط بابل و آینده تلخ بابل نقل میکند و به عنوان نتیجهگیری و توضیح و تکمله میافزاید که:
مسلما رویکرد یهود به کوروش برای گشودن راه بازگشت به آنها به اورشلیم و پاک سازی منطقه از تمدنهای کهن از آنجا که به ستیز های طولانی، خونریزی های فراوان و قساوت ویژه نیازمنده بوده است نشان از شهرت کوروش به جنگ آوری و شقاوت دارد...
چنین است که چاره اندیشان و سران یهود را باید سنگینی نیروی فرود تیغه شمشیر، دقت پرتاب نیزه و کمان و خون خوارگی ویژه قبیله کوروش جذب کرده باشد، نه سلیمان پیامبر گونه سرکرده اآنها (!!)…عیلام(!!) و ماد و لیدی را برچیند و آنگاه این خبرگی در خونریزی و هجوم و برخورد با قوم یهود به دلیلی که آشکار نیست، استثنائا به گذشت و انسان دوستی و مروت بدل شود بدین ترتیب طبیعی است که شهرت کوروش به عنوان یک نظامی بی رحم، نه یک منجی پرعطوفت نظر یهود را بخود جلب کرده باشد.
سپس همان بندهای بالا از ارمیا را ذکر کرده و مدعی تطابق تاریخی کردار کوروش و پیشگوییهای فوق میگردد (مشروح را بنگرید به: دوازده قرن سکوت: بر آمدن هخامنشیان صص ۲۱۱ - 214).
تطابق از چه نظر؟ از این نظر که در ارمیا و اشعیا عبارت قوم شمالی گفته شده و کوروش و طایفه ی بی نام و نشانش(!) نیز از استیپهای جنوب روسیهاند یا که استیپها سوار بر اسبند و کمان دارند یا که تیپ انها در هجاری تخت جمشید نشانی از نژاد اسلاو بودن انهاست!
باری، همه این تطابق تاریخی بر این چند سخن پوچ استوار است که گویا اسناد آشور نزدیک به یک سده پیش از ظهور کوروش پادشاهی پدران او را اثبات نمیکند که با بلاهت تمام بیان کند که او از طایفه بی نام و نشانی بود یا بیفزاید که «تصرف بابل توسط کوروش نه به عنوان یک امپراتور بل بوسیله سرکرده محلی قومی ناشناس صورت پذیرفت» (همان ص۲۱۴).
[امثال پورپیرار طوری سخن میگویند که] گویا واژه دو قوم پارس و ماد برای پادشاهان بین النهرین بیگانه بوده است و این دو قوم هیچ سابقه تاریخی شناخته شده در منطقه نداشتند! یا گویا اقوام دیگر منطقه اسب و استر و کمان و نیزه نمیشناختند و تنها همین استپهای روسیه چنین منشی داشتند! گویا منطقه هرگز روی جنگ و درگیری و خونریزی بخود ندیده بود و میان تمدنهای عیلام و اشور و بابل و سومر فینیقیه هیچ جنگی در هزاره پیش از آن صورت نگرفته بود! عیلامیان هرگز با جنگ و درگیر آشنا نبوده و وسائل جنگیدن چون کمان و نیزه را هیچ نمی شناختند!
همه اینها را میگذاریم و میگذریم! بگذارید تا به مانند جناب پورپیرار پیشگویی ارمیا را مورد بررسی قرار دهیم تا ببینیم تا چه اندازه گزارش ارمیا با عملکرد شخص کورش قابل تطبیق است:
[آیا تندیس مردوک شکسته شد؟!]
1-مَرُوْدک خرد شده و اَصنام او رسوا و بتهایش شکسته گردیده است (ارمیا 51/2).
برخلاف پشگویی ارمیا و برخلاف ادعای جناب پورپیرار و غیاث آبادی (غیاث آبادی: شواهد تاریخی و باستانشناختی نشان میدهد که این خواست در عمل به دست کورش اتفاق افتاد) نه تنها مردوک و دیگر بتها شکسته نگردیدند بلکه منزلت دوباره یافتند:
از ماه کیسْلیمو تا ماه آدارو، همه خدایان اَکَد که نَبونید آنها را در بابل بیقدر کرده بود، به شهرهای مقدس خودشان بازگردانده شدند….
در روز چهارم، کمبوجیه پسر کوروش، برفت به نیایشگاه [. . .؟ (اِزیدَه؟)] نَـبـو که . . . گـاو نـر . . . او بدان جایگه برفت و پیشکشیهایی را با دست خویش بر پیکر نَبو فراز برد . . .
نیزهها و تیردانهای چرمی از . . . (سپس از نزد) نَبو بسوی اِسَگیلَه فرا رفت. او در برابر بِـل و خدا مـاربـیـتـی (؟)، گوسفندی را پیشکش بکرد (برگرفته از رویدادنامه نبونئید، همان برگردانی که در سایت آقای غیاث آبادی قرار داشت).
اما خود کوروش در استوانه مشهورش از مردوک و جایگاه آنان چنین یاد میکند:
فرمان دادم تمام نیایشگاههایی که بسته شده بود را بگشایند. همه خدایان این نیایشگاهها را به جاهای خود بازگرداندم. همه مردمانی که پراکنده و آواره شده بودند را به جایگاههای خود برگرداندم. خانههای ویران آنان را آباد کردم. همه مردم را به همبستگی فرا خواندم… همچنین پیکره خدایان سومر و اَکَّـد را که نَـبونید بدون واهمه از خدای بزرگ به بابل آورده بود؛ به خشنودی مَردوک به شادی و خرمی (برگرفته از استوانه کورش، همان برگردانی که در سایت آقای غیاث آبادی قرار داشت).
شاید بیشتر گفتن از منشور کوروش با وجود ترجمه رسای آن در فضای مجازی صحیح نباشد.
اما سوال اینجاست آیا در سراسر دوره هخامنشیان حادثه ای رویداده است که طی آن مردوک و بتهای بابل شکسته شوند؟ پاسخ به این سئوال منفی است، در هیچ سند تاریخی موضوع شکستن مردوک و بتهای بابل توسط اعقاب کوروش نیامده است
اما [به گفته هرودوت] در زمان خشیرشا و در پی شورش بابل او به معبد [زئوس] مردوک تاختن گرفت. برعکس کوروش داریوش و کبوجیه به معبد بی احترامی کرد و کاهن معبد را کشت و مجسمه [زئوس] را به ایران آورد (ن.ک: هرودوت: کتاب 1، بند 183).
[جناب محمدمهدی جوکار از واژه مردوک استفاده کردند ولی در نوشتههای هرودوت واژه زئوس آمده است. این گزارش هرودوت باید راستی آزمایی شود که تا چه میزان میتواند درست باشد؟! کتزیاس هم از شورش بابل در زمان خشایارشا یاد کرده است ولی خبری از ربودن تندیس های مقدس توسط خشایارشا نیست. در منابع یونانی از جمله هرودوت تناقضات زیادی وجود دارد.
در زمان خشیرشا نیز هیچ خبری از شکستن بتها نیست تنها مجسمه [زئوس] مردوک به اسارت به ایران آورده شد (مشروح را بنگرید به پیرنیا 1/519).
همچنین در زمان مادها نیز سابقه تخریب معابد خدایان بابلی وجود دارد. چنانکه در استوانه نبونید آمده است که «این نیایشگاه پس از هجوم از سوی ماد، تخریب شده و به ویرانهای بدل گشته بود. قلب بزرگ سـیـن، برای آن شهر و نیایشگاه رنجیده خاطر شده بود… من با احترام به اِنـْلـیـل مـردوک، یکی از خدایان، گفتم: «آن نیایشگاه که ساختن آنرا به من فرمان میدهی، در محاصره مـادها است و آنان بسیار نیرومند هستند» (برگرفته از استوانه نبونئید، همان برگردانی که در سایت آقای غیاث آبادی قرار داشت).
[آیا بابل ویران شد و خالی از سکنه شد؟]
2- به سبب خشم خداوند مسکون نخواهد شد بلکه بالکلّ ویران خواهد گشت. و هر که از بابل عبور نماید متحیّر شده، به جهت تمام بلایایش صفیر خواهد زد (ارمیا51/14).
در دوران کوروش هرگز چنین اتفاقی روی نداده است چنانکه در کتیبه بابلی و منشور کورش میخوانیم:
[رویدادنامه نبونئید:]
در روز شانزدهم، گَـئـوبَـروَه/ گـوبـریـاس (در متن بابلی: اوگْـبَـرو)، فرماندار گوتیوم (سرزمین گـوتـیـان، از ایرانیان باختری)، همراه با سپاه کوروش بدون جنگ و پیکار به بابل اندر آمد.
سپس نـبـونـیـد به بابل بازگشت و آنگاه او در آنجا بازداشت شد. در پایان ماه، نگاهبانی از نیایشگاه اسگیله به سپرهای گـوتیان سپرده شد تا مبادا هیچیک از سپاهیان به درون اسگیله و دیگر بناهای آن راه برند.
از آن پس، آیینها و مراسم به مانند گذشته برگزار میشوند.
در روز سوم از ماه آرَهـسَـمـنَـه (= آرامی: مِـرهِـشـوان/ فارسی باستان: وَرکَـزَنَـه/ آبان)، کوروش به بابل اندر آمد. به پیش گامهای او، شاخههای سبز افشانده میشد. او با مردمان شهر، پیمان صلح و آشتی گذارد. کورش به همه مردمان بابل، پیام درود و شادباش فرستاد.
گئوبَروَه به فرمانداری بابل برگماشته شد (برگرفته از رویدادنامه نبونئید، همان برگردانی که در سایت آقای غیاث آبادی قرار داشت).
استوانه کورش:
۲۳- همه مـردم گامهای مرا با شادمانی پذیرفتند. در بارگاه پادشاهان بـابـل بر تخت شهریاری نشستم…
۲۴- ارتش بزرگ من به صلح و آرامی وارد بابل شد. نگذاشتم رنج و آزاری به مردم این شهر و این سرزمین وارد آید
۲۹- و همه پادشاهان سرزمینهای جهان، از «دریای بالا» تا «دریای پایین» (دریای مدیترانه تا خلیج فارس)، همه مردم سرزمینهای دوردست، همه پادشاهان «آموری» ‹اَ- مور- ری- ای›، همه چادرنشینان،
۳۰- مـرا خـراج گذاردند و در بـابـل بر من بـوسـه زدنـد. از … تا «آشـــور» ‹اَش- شور› و «شوش» ‹شو- شَن›.
۳۱- من شهرهای «آگادِه» ‹اَ- گـَ- دِه›، «اِشنونا» ‹اِش- نو- نَک›، «زَمبان» ‹زَ- اَم- بـَ- اَن›، «مِتورنو» ‹مـِ- تور- نو›، «دیر» ‹دِ- ایر›، سرزمین «گوتیان» و شهرهای کهن آنسوی «دجله» ‹ای- دیک- لَت› که ویران شده بود را از نو ساختم.
۳۲- فرمان دادم تمام نیایشگاههایی که بسته شده بود را بگشایند. همه خدایان این نیایشگاهها را به جاهای خود بازگرداندم. همه مردمانی که پراکنده و آواره شده بودند را به جایگاههای خود برگرداندم. خانههای ویران آنان را آباد کردم. همه مردم را به همبستگی فرا خواندم.» (برگرفته از استوانه کورش، همان برگردانی که در سایت آقای غیاث آبادی قرار داشت).
[آیا دیوار و حصار بابل نابود شد؟]
3- حصارهایش افتاده و دیوارهایش منهدم شده است زیرا که این انتقام خداوند است (ارمیا51/17)
هیچ گزارشی اعم از کتیبهها یا اسناد مکشوفه و یا روایات مورخین باستان وجود ندارد که در زمان کوروش حصارهای شهر بابل و دیوارهاش منهدم شده باشد. نه تنها وجود ندارد بلکه کورش خود در منشورش آورده است:
۳۸ - باروی بزرگ شهر بابل بنام «ایمگور- اِنـلیل» ‹ایم- گور- اِن- لیل› را استوار گردانیدم
۳۹- دیوار آجری خندق شهر را،
۴۰- … که هیچیک از شاهان پیشین با بردگانِ به بیگاری گرفته شده به پایان نرسانیده بودند؛
۴۱- … به انجام رسانیدم.
۴۲- دروازههایی بزرگ برای آنها گذاشتم با درهایی از چوب «سِدر» و روکشی از مفرغ …» (برگرفته از استوانه کورش، همان برگردانی که در سایت آقای غیاث آبادی قرار داشت).
اما پس از کوروش و پس از شورشهای بابل در زمان داریوش و خشایارشا گویا دیوار شهر بابل ویران شده است تا به نوعی از مقاومت شهر در شورشهای بعدی جلوگیری نماید این موضوع را مورخان یونانی گزارش کرده اند:
هرودوت کتاب 3بند158 «بدین گونه بود که بابل برای دومین بار گشوده شد اکنون داریوش ارباب شهر بود و فرمان داد همه باروها و دروازه های شهر را ویران کردند»
این گفته هرودوت هم چندان معتبر نیست بقول مرحوم پیرنیا ۱/۴۲۶:
این روایت هرودوت که داریوش دیوارهای بابل را خراب کرد نیز درست در نمی آید زیرا در زمان اسکندر چنانکه بعضی مورخین ذکر کرده اند و در جای خود بیاید این شهر دارای دیوارهای محکم بود اگر روایت هرودوت را صحیح بدانیم پس باید معتقد باشیم که بعدها شاهان هخامنشی اجازه دادهاند دیوارهای شهر مزبور را بسازند و این فرضی است بعید اگر سیاست اقتصا کرد که دیوارها خراب شود در قانی به چه ملاخظه اجازه بنای آن را دادهاند.
[درباره فتح بابل توسط الکساندر، مورخین چنان از شکوه بابل و دیوارهای شهر میگویند که گویا شگفت زده شدهاند. بابل تا پایان دوران هخامنشیان یکی شکوهمندترین شهر جهان بوده است. نمونه بارز این موضوع، گفته کویینتوس کورتیوس روفوس، مورخ رومی است که ورود الکساندر به بابل را تشریح می کند (ن.ک: Section 5.1.17-33 of Curtius Rufus’ History of Alexander the Great of Macedonia)
پس مشخص است پیش گویی های ارمیا مربوط به دوران هخامنشیان نیست].
[آیا همه مردان جنگی کشته شدند؟]
4- لهذا خداوند میگوید که جوانانش در کوچههایش خواهند افتاد و جمیع مردان جنگی اش در آن روز هلاک خواهند شد (ارمیا 50/30).
هیچ گزارشی وجود ندارد که در زمان فتح [شهر] بابل جوانان مردم عادی کشته شوند. همچنین گزارشی وجود ندارد که تصریح بر هلاکت تمامی مردان جنگی آن داشته باشد. همانطور که پیشتر بیان شد اسناد تاریخی براینکه [شهر] بابل به آرامی فتح گردید متفقند.
[البته در نزدیکی اوپیس و در کرانه دجله نبردی میان سپاهیان کوروش و نبونئید رخ داد که سپاه بابل شکست سختی خورد (ن.ک: کوروش و اوپیس). ولی این بدان معنا نیست که همه مردان جنگی بابل هلاک شدند. بعدها در دوران داریوش بزرگ شورشی در بابل توسط سپاهیان رخ داد که حتی شخصی که ادعا میکرد از نسل نبونئید است سرکرده آنها بود.] (2)
[سخن پایانی]
همانگونه که مشاهده میشود ارکان مطالب ارمیا و اشعیا به هیچ روی با دوره کوروش و نحوه فتح بابل سازگاری ندارد. [در طول دوران هخامنشیان هم چنین تخریبهای گستردهای رخ نداد.
حتی پس از هخامنشیان هم یورش سهمگین به بابل به طوری که خالی از سکنه شود و همه دیوارهایش نابود شود گزارش نشده است.
به طور کلی پیشگوییها همواره نسبی بودهاند. گتهی اتفاقاتی رخ میداده که شبیه به پیشگوییها بوده است و گاهی هم اصلا تحقق پیدا نمیکردند. چنین پیشگوییهایی یا بر اساس آرزوهای گویندگان بوده است و یا تحلیلهایی است که از وقایع داشتند.
طبیعی است که وقتی برخی یهودیان خبر تخریب معابد حران در جنگ مادها و بابلیان را میشنیدند و از طرفی چندان دل خوشی از بابلیان نداشتند (با توجه به شکستی بر قوم یهود تحمیل کرده بودند)، منتظر بودند بلایی که مادها بر سر معابد حران آوردند بر سر معابد و شهر بابل بیاید. کینه از شهر بابل در پیشگوییها آشکار است!
اما این موضوع هیچگاه تحقق نیافت. بابل در دوران باستان همواره با اهمیت بوده است. هرچند در دوران یونانیگرایی شهرهای جدیدی ساخته شدند که باعث شد رفته رفته بابل کمرنگ شود، ولی هیچگاه آنطور که در پیشگوییهای اشعیا و ارمیا آمده، درنتیجه یورشی از شمال به کلی ویران و خالی از سکنه نشد].
۱- آقای محمدمهدی جوکار در ادامه این پاراگرف نوشته است: «البته مطالبی که از عهد عتیق نقل میشود آنگاه برای ما به عنوان یک پیشگویی میتواند مطرح باشد که بر این باور نباشیم که همه اینها از ساختههای پس از سقوط بابل باشند». این نوشته جناب جوکار عجیب است و به نوعی با دیگر بخشها تناقض دارد. جناب جوکار متن را طوری نوشتهاند که این احتمال وجود دارد که پیشگوییها پس از سقوط بابل نوشته شده است! در حالی که خود ایشان پیش از این نوشتند اشعیا و ارمیا هر دو در روزگاران مادها میزیستند. بابل در دوران مادها سقوط نکرد بلکه در دوران کوروش بزرگ و پس از مادها فتح شد! منابع و شواهد نشان میدهند پس از سقوط بابل، شکوه تمدنی ادامه پیدا کرد. به هر حال ما این بخش را به پانویس انتقال دادیم.
۲- از نوشته های آقای محمدمهدی جوکار میتوان برداشت کرد که کشتار مردان جنگی بابل را با دوران داریوش بزرگ تطبیق دادهاند. از آنجایی که ما به این بخش نوشته ایشان نقد داریم این بخش را به همراه نقدها در پانویس میآوریم.
جوکار مینویسد: میتوان بند فوق را با زمان داریوش و شورش های بابل تطبیق داد.
[هرودوت در گفتاری که به نظر میرسد با داستان و افسانه آمیخته شده است، درباره شورش بابل مینویسد:]
هرودوت کتاب 3بند159: «افزون بر آن سه هزار تن از بزرگان شهر بابل را به چهار میخ کشید و به بقیه اجازه داد در شهر خود زندگی کنند همچنین فرمان داد زنانی برای اهالی بیاوند تا نسل انان از میان نرود»
مقایسه کنید با کتیبه بیستون:
«بند ۱ ۱-۵ داریوش شاه گوید: پس از این نَـدیـتَـبَـئـیـرَه با چند سوار گریخت و به بابل رفت. آنگاه من به بابل رفتم. بخواست اهورامزدا هم بابل را گرفتم و هم نَـدیـتَـبَـئـیـرَه را. پس از آن نَـدیـتَـبَـئـیـرَه را در بابل کشتم. »
« اهورامزدا مرا یاری داد. بخواست اهورامزدا، ویدَفَـرنـا بابلیان را شکست داد و آنان را ببسته و بیاورد.
۲۲ روز از ماه «وَرکَـزَنَـه»گذشته بود آنگاه که اَرخَـه که خود را به دروغ نبوکدنصر مینامید و مردانی که همدستان برجسته او بودند را دستگیر کرد. من فرمان دادم آن اَرخَـه و مردانی که همدستان برجستهاش بودند را در بابل به دار آویزند.» (برگرفته از کتیبه بیستون، همان برگردانی که در سایت آقای غیاث آبادی قرار داشت).
[می بینیم که گزارش هرودوت با گزارش کتیبه بیستون متفاوت است. در کتیبه بیستون از به دار آویختن همدستان برجسته شخص شورشی سخن به میان آمده است، نه از قتل عام همه سپاهیان یا اهالی شهر! آوردن زنان و... هم یادآور شیوه هرودوت در استفاده از جذابیتهای جنسی است.
به هر روی باز هم نمیتوان ادعا کرد که هر چه سپاهی بابلی بود نابود شدند. تطبیقهایی که آقای جوکار با کتیبه بیستون و… انجام دادهاند، کمی جای بررسی بیشتر دارد و این موضوع چندان پذیرفتنی نیست.]